مبانى وحدت :
برخى از مبانى وحدت عبارتند از:
1 . ايمان و توجه به خدا: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَت َ اللَّهِ عَلَيکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَ نًا;(آل عمران ،103) و همگى به ريسمان خدا (قرآن ، اسلام و هر گونه وسيله ارتباط ديگر) چنگ زنيد و پراکنده نشويد ، و نعمت (بزرگ ) خدا را بر خود به ياد آوريد که چگونه دشمن يک ديگر بوديد و او در ميان دل هاى شما الفت ايجاد کرد ، و به برکت نعمت او برادر شديد»; « . . .هُوَ الَّذِى أَيدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِين * وَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْت َ مَا فِى الأَْرْضِ جَمِيعًا مَّآ أَلَّفْت َ بَينَ قُلُوبِهِمْ وَلَـکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَينَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ;(انفال ،62ـ63) . . .او همان کسى است که تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت کرد . و در ميان دل هاى آن ها الفت ايجاد نمود ، اگر تمام آن چه روى زمين است صرف مى کردى که در ميان دل هاى آن ها الفت بيافکنى نمى توانستى ولى خداوند در ميان آن ها الفت ايجاد کرد او توانا و حکيم است .»
روشن است اين تأليف قلوب و نزديک شدن اهل ايمان و اتحاد بين آن ها ، به خاطر ايمان ، توجه به خدا و ارتباط مکتبى امکان پذير است ; وگرنه همين انسان ها تا قبل از بعثت ، دشمن خون خوار هم بودند و بر اثر دورى از يکديگر وجود کينه و دشمنى درگيرى هاى طولانى داشتند و خون هم را مى ريختند .
2 . فضائل انسانى :
ديگراز مبانى وحدت رعايت ارزش هاى انسانى است . به تعبير ديگر عامل ديگرى که عملا وحدت بين مؤمنان ، مسلمانان ، مذاهب و حتى اجتماعات انسانى در سطح بين الملل را مى تواند محقق کند ، عمل به ارزش ها و فضائل انسانى است . اگر در همه جا عدالت ، تقوا ، محبت ، تعاون ، ايثار ، حرمت ، همدلى و . . . حکم فرما باشد ، اختلاف ، نزاع ودرگيرى يا به کلى نيست و يا بسيار اندک است . و اگر ظلم ، تجاوز به حريم و حرمت ديگران ، بى عدالتى ، بى تقوايى ، غارت يک ديگر ، و . . . حاکم باشد ، يقيناً درگيرى ، اختلاف و . . . نيز به مراتب هست . لذا ، خداوند متعال مى فرمايد: «يسْـَلُونَکَ عَنِ الأَْنفَالِ قُلِ الأَْنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَات َ بَينِکُم ;(انفال ،1)از تو درباره انفال مى پرسند ، بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر است ، پس از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و ميان برادرانى را که با هم ستيزه دارند آشتى دهيد و خدا و پيامبرش را اطاعت کنيد اگر ايمان داريد .
در اين آيه شريفه بعد از امر به تقوا ، ]که يکى از صفات انسانى است[ امر به اصلاح و حل اختلاف شده است ; معلوم مى شود تا فضائل انسانى نباشد امر به صلاح و يکانگى و وحدت معنا ندارد .
دعاى اهل ايمان اين است که : «وَ لاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ;(حشر ،10) و در دل هايمان حسد و کينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده ، پروردگارا ! تو مهربان و رحيمى » . «نحل » به صفات مخفى و زشت اخلاقى گفته مى شود . مؤمن از خداوند مى خواهد هر گونه زشتى را از او دور کند . اين جمله با توجه به تعبير «اخوان » (برادران ) حاکى از اين است که بر کل جامعه اسلامى روح محبت ، صفا و برادرى بايد حاکم باشد تا اتحاد و يگانگى ايجاد شود .
و . . .
اهداف وحدت :
1 . يکى از اهداف وحدت اسلامى رفع اختلاف و نبود درگيرى و نزاع است : «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَـزَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَب َ رِيحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّـبِرِينَ;(انفال ،46) و اطاعت (فرمان) خدا و پيامبرش نماييد و نزاع (و کشمکش ) مکنيد تا سست نشويد و قدرت (و شوکت و هيبت ) شما از ميان نرود و استقامت نماييد که خداوند با استقامت کنندگان است » .
لذا ، لازم است مذاهب ِ مختلف براى رفع اختلافات و درگيرى هاى درونى به مشترکات تمسک کنند ، تا در برابر بيگانگان ، يگانگى و اتحاد خود را حفظ کنند; اما در غير اين صورت و مشغول شدن و درگيرى بين خود ، قواى جسمى ، فکرى ، اقتصادى و . . . هدر مى رود ، و آن که در اين وسط سود مى برد دشمنان و بى گانگان هستند . چنان چه دنياى اسلام امروز گرفتار همين درد است .
نکته قابل ذکر اين که ، براى رسيدن به اين اهداف بهره گيرى از روش ها و شيوه هايى که وحدت را عملا محقق مى سازد ، امرى ضرورى است ; مثلا يکى از روش ها ، استفاده از وحدت کلمه است . «قُلْ يـأَهْلَ الْکِتَـب ِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَة سَوَآءِم بَينَنَا وَبَينَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَيـًا وَلاَ يتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ;(آل عمران ،64) بگو: اى اهل کتاب ، بياييد به سوى سخنى که ميان ما و شما مشترک است که جز خداوند يگانه را نپرستيم ، و چيزى را شريک او قرار ندهيم ، و بعضى از ما بعضى ديگر را ، غير از خداوند يگانه ، به خدايى نپذيرند ، هرگاه (از اين دعوت ) سر برتانيد ، بگوييد گواه باشيد که ما مسلمانيم » .
ديگر از شيوه ها ، اطاعت و تسليم است : «وَ مَن يسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى;(لقمان ،22) کسى که قلب و جان خود را تسليم خدا کند و در آستان پروردگار سر تسليم و اطاعت فرود آورد در حالى که محسن و نيکوکار باشد به دست گيره محکمى چنگ زده است » .
شيوه سوم ، استفاده از رهبرى واحد است ، چنان چه در آيه چهل وشش انفال به آن اشاره شد . و . . .
روشن است که به کارگيرى اين روش ها ، همه را به مشترکات فرا مى خواند ، و سبب هم بستگى و اتحاد مى شود .
فرمان وحدت
اسمعوا و اطيعوا لمن ولاه الله الامر فانه نظام الاسلام
پيامبر اعظم (صلي الله و عليه و اله) فرمودند:
از حاكمان الهي اطاعت كنيد و گوش بفرمان باشيد زيزا اطاعت از رهبري مايه «وحدت امت اسلام» است
آيه اعتصام به حبل الله
همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود يادكنيد؛ آن گاه كه دشمنان يك ديگر بوديد, پس ميان دل هاي شما اُلفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه, خداوند, نشانه هاي خود را براي شما روشن ميكند؛ باشد كه شما هدايت يابيد».
امير مؤمنان (علیه السلام) در نامهاي به مالك اشتر, او را به رفتار رحيمانه با زير دستان سفارش كرده و برادري ديني و ايماني و ي را با مسلمانان مطرح ساخته است: «... فَإِنّهم صِنفان إِما أَخ لَك فيِ الدِّين...؛(نهج البلاغه, نامه 53, بند9) مردم و رعيّت دو صنفند يا برادر ديني تو هستند... ».
اعتصام به حبل الهي, راه را براي صعودي جمعي فراهم ميآورد و پيامبر كه به تنهايي ميتواند تا «... قاب قوَسيَن أَو أدني» ( نجم/ 9) پرواز كند, مأمور ميشود كه امّتي را در اين پرواز مدد رساند تا ديگران نيز پر و بال بگشايند و مجموعهاي متشكّل از امّت و امام,هماهنگ و منسجم را ه قرب حق را در پيش گيرند «وَاخَفضَ جَناحك لِمن اتَّبعك من المؤمنين ››شعراء / 215
پس, سير الي الله ،صعود است و صعود وسيله ميطلبد «يا أَيّهُا الذَيِن آمنوا اتَّقوا الله وابتَغوا إِليه الوَسيلة وَجاهِدوا في سَبيله لَعلّكم تُفلحون» مائده / 35و وسيله همان «حبل الله» يعني «دين» است.
اعتصام جمعي و اتحاد و هماهنگي و انسجام بر محوريت حبل الاهي, موجب ميشود همگان در برداشتن بار سنگين مسوؤليت با نشاطي فزاينده مشاركت داشته باشند و بر اساس: «فَإِنّ يدالله مَع الجماعة» ؛ با قدرتي افزون تر, رسالت الاهي خويش را به انجام برسانند.
آيه ورود همگان در سِلْم
اي اهل ايمان! همگان در سِلْم درآييد و گام هاي شيطان را دنبال مكنيد كه او براي شما دشمني آشكار است».
واژة «سِلْم» مقابل حرب و به معناي صلح و سازش است و كلمه «كافّه» از ماده «كفّ» به معناي مانع شدن از فعليت و ظهور چيزي است و بر جماعت اطلاق ميشود.
از ابن عباس نقل شده اين آيه در شأن «عبدالله بن سلام يهودي» و اصحابش نازل شده است؛ آنان وقتي اسلام آوردند, با مسلمانان بر سر پارهاي از مسائل مانند تعظيم روز شنبه, كراهت گوشت و شير شتر , اختلاف كردند؛ آن گاه از پيامبر اكرم خواستند كه تورات را بياورد و به آن عمل كند. خداوند اين آيه را نازل كرد و همگان را به صلح و زندگي مسالمت آميز دعوت كرد. در برخي از تقاسير آمده است كه از پيامبر اكرم اجاز خواستند تا تورات را در نمازهايشان بخوانند؛ آنگاه اين آيه نازل شد و آنان را از پيروي شيطان نهي كرد.(اسباب النزول واحدي,/68)
خداي سبحان در اين آيه مؤمنان را مورد خطاب قرار داده, همگان را به صلح و اتحاد و زندگي مسالمت آميز, دعوت كرده است.
ذات اقدس اله ميفرمايد اي مؤمنان! همگي با هم وارد قلعة محكم سازش و وحدت شويد؛ چون صلح و اتحاد, به منزله دژ محكم و حِصْن حَصيني است كه انسان را از هر حادثهاي حفظ ميكند؛ مانند كلمة «لا إله إلّا الله» و ولايت علي بن ابي طالب (علیه السلام) كه روايات از آن ها به نام قلعه محكم الاهي ياد كرده است؛ چون مايه حفظ و صيانت از عذاب الاهي ميشوند.
بنابراين, منظور از «سِلْم» در اين آيه, صلح و سازش و اتحاد و برادري در حوزه اسلامي ميان مسلمانان و مؤمنان است؛ نه دعوت به اسلام. پس, اين آيه, خطاب به مؤمنان است و آنان را در محدودة داخلي ايمان و اسلام, به انقياد و اتحاد همگاني دعوت و از تفرقه نهي ميكند.
آري, اگر خطاب به عموم مردم بود, مانند «يا أَيُها الناس كُلوا مِمّا فِي الأرض حَلالاً طَيّباً ولاتَتّبعوا خُطوات الشَيطان...»بقره / 168 يا نظير سوره نصر بود «وَرأَيت الناسَ يَدخلون في دين الله اَفواجاً»نصر/2كه كلمه «ناس» دارد, ممكن بود كه «سِلم» بر اصل اسلام منطبق شود؛ چنان كه برخي از مفسّران اهل تسنن,اين گونه معنا كرده اند.(الجامع لأحكام القرآن, 2/ 23ـ24)
«اُدخلوا» فعل امر است و بر وجوب دلالت دارد و چون كلمه «كافّة» در «...ادْخلوا في السِّلم كافّة» به معناي جميع و همگي است، معلوم ميشود كه حكم وجوب به اتحاد و برادري, ويژه فرد يا افراد غير معيّن نيست تا مانند واجب كفايي باشد و با انجام دادن يكي, از ديگران ساقط شود. برادري, نخستين شعار پيامبر
همچنين و اجب بودن اتحاد بر خصوص «مجموع من حيث المجموع» بار نشده است تا آن كه افراد به تنهايي تكليفي نداشته باشند؛ بلكه چون هر فردي , هم حيثيّت فردي دارد و هم حيثيت اجتماعي, حكم آيه به تك تك افراد اختصاص دارد؛ منتها با عنايت به حيثيّت اجتماعي آنان.
آيه اُخوّت ايماني
«إِنّما المؤُمنون اِخوة فَأَصلِحوا بَين أَخوَيكم و اَتقوا الله لَعلّكم تُرحمون؛ حجرات / 10
در حقيقت, مومنان باهم برادرند. پس, بين برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد؛ اميد كه مورد رحمت قرار گيريد».
اين آيه, مؤمنان را به اخوّت و برادري دعوت كرده است و از هر گونه تفرقه باز ميدارد تا بر اساس «.. أشدّاءُ علي الكفاّر رُحماء بينهم...» فتح/29 به خوبي و مهرباني در زير سايه اسلام, زندگي مسالمت آميزي داشته باشند.
بنابراين, بايد كسي را كه در دايره حوزه اسلام به داعيه مؤمن بودن خود, به جان مردم ميافتد و ايجاد اختلاف ميكند, از اين كار بازداشت و آن اختلاف را حلّ كرد؛ چنان كه قرآن ميفرمايد اگر دو گروه از مؤمنان , بر اثر برداشت هاي گوناگون يا تشخيص باطل, با هم به مبارزه بر خواستند, نخست بايد از راه موعظه و نصيحت بين آنان را اصلاح كنيد و اگر اصلاح نشدند و گروهي بر گروه ديگر ستم روا داشتند, بايد طايفه و گروهي ياغي و ستمگر را با مبارزه بر سر جايشان بنشانيد تابه قانون الاهي تَن دهند؛ اگر آنان تابع قانون الاهي شدند, به وسيله عدل, ميانشان اصلاح كنيد و عادل باشيد و نه صلح طلب؛ چون صلح و سازش در اين جا محمود وممدوح نيست؛ يعني حقّ ستمديده را از ستمگر بگيريد و به او بدهيد؛ نه آن كه ستمديده را وادار كنيد كه از حقّش بگذرد؛ زيرا اين كار, گرچه صلح و سازش ايجاد ميكند, ولي از عدل و عدالت فاصله دارد: «وإِن طائِفتان مِن المُؤمنين اقتَتَلوا فَأَصلِحوا بَينَهما فَإِن بَغت إِحديهما علي الأُخري فَقاتِلوا الَّتي تَبغي حتّي تَفئَ إِلي أَمر الله فَإِن فائت فَأَصلِحوا بَينهما بِالعَدل وأَقسطوا إِنّ الله يُحبّ المُقسطين» حجرات / 9.
اميرمؤمنان (علیه السلام) به اخوت ايماني تصريح كرده, ميفرمايد: «إِنّما أَنتم إِخوان عَلي دين الله ما فَرّق بَينكم إِلّا خُبث السَرائر و سوء الضَمائر؛ شما بر اساس دين خدا با هم برادريد؛ چيزي جز دشمني درون و بدي نيّت, شما را از هم پراكنده نكرده است». (نهج البلاغه, خطبه113, بند6)
نخستين شعار رسول اكرم هنگام ورود به مدينه و پيش از ساختن مسجد و پرداختن به امور عمراني, دربارة اُخوت و برادري ديني بود . آن حضرت مسلمانان را دو به دو در راه خدا برادر يك ديگر كرد: «اخي النبيّبين أصحابه من المُهاجرين و الأَنصار أَخوين أخوين»؛(بحار, 38, /336)و با ايجاد عقد اخوت ميان مسلمانان و بين خود و حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) و نيز ميان دو قبيله «اُوس» و «خزرج», اتحاد و هماهنگي را تحقق بخشيد.
شعار وحدت, هم در آغاز تأسيس حكومت اسلام مطرح شد و هم هنگام استحكام حكومت اسلاميدر مدينه و هم پس از فتح مكه و تفوّق مسلمانان بر شبه جزيره عربستان؛ چنان كه پيامبر اكرم در حجّه الوادع از حفظ وحدت, سخن به ميان آورد و فرمود:«المُسلمون إِخوة َتتكافي دِمائهم يَسعي بِذَمّتهم أَدناهم وَهم يَد عَلي مَن سِواهم؛ (بحار, 67,/ 242) مسلمانان با هم برادرند و خون هايشان همسان يك ديگر است و خون هيچ كس ارزشمندتر از خون ديگري نيست».
همان طور كه برادران نسبي, پدر نسبي دارند, برادران ايماني نيز پدر ايماني خواهند داشت كه همان رسول خدا و اميرمؤمنان (علیه السلام) است.
بر همين اساس, پيامبر خود و حضرت علي (علیه السلام) را دو پدر امت اسلاميمعرفي كرد: «أَنا وَ عَليّ أبوا هذه الأُمة»؛(همان 16/95)
آية الله جوادي آملي، وحدت جوامع در نهجالبلاغه
زمينه هاي پيدايي وحدت, عبارت است از :
1ـ دادن هدف مشترك.
2ـ ارائه اصول و مبانی خط مشی مشترك .
3ـ راهنمايي خط مشی مشترك.
4ـ تعليم فروع جزئی زير پوشش خط مشی كلّی.
5ـ پيروي از راهنمای واحد و رهبر مشترك.
عناوين كلی زمينه هاي پيدايی وحدت را ميتوان در سخن حضرت علي (علیه السلام) يافت؛ آن جا كه فرمود:
«تَرد عَلي أَحدهم القَضية في حُكم مِن الأَحكام فَيَحكم فيها بِرأيه ثُمّ ترد تِلك القَضية بِعينها عَلي غَيره فَيَحكم فيها بِخلاف قوله ثُمّ يَجتمع القُضاة بِذلك عِند الإمام الَذي استَقضاهم فيُصوّب اراءهم جميعاً وإِلههُم واحد! وبنيُّهم واحد و كتابهم واحد آفآمرَهم الله سُبحانه بالِإختلاف فَآطاعوه! أَم نَهاهم عَنه فَعَصوه!؛ (نهج البلاغه، خطبه 18) گاهي دعوايي مطرح ميشود و قاضي به رأي خود حكم ميكند. پس از آن, همين دعوا نزد قاضي ديگري عنوان ميگردد, او بر خلاف قاضي اول نظر ميدهد. سپس همه نزد پيشوايشان كه آنها را نصب كرده ميآيند و او رأي همه را تصديق ميكند! در صورتي كه خداي آن ها يكي! و پيامبرشان يكي و كتابشان يكي است!».
سخن ان حضرت به خوبي نشان ميدهد كه هدف و اعتقادات مشترك «إلههم واحد» و رهبري واحد «نبيّهم واحد» و برنامه و خط مشي مشترك «وكتابهم واحد», وحدت آفرين است. بنابراين, مسلمانان بايد از اين عوامل وحدت زا به خوبي پاسداري كنند تا به وحدت جوامع اسلاميآسيبي وارد نشود؛ آن گونه كه در زمان حضرت علي (علیه السلام) واقع شد.
آن حضرت در اين باره ميفرمايد: «فَلقد كُنّا مَع رسول الله وَإِنّ القَتل لَيدور عَلي الاباء والأَبناء والِإخوان والقرابات فَما نَزداد عَلي كُلّ مُصيبة و شِدّة إلّا إِيماناً و مُضيّاً عَلي الحَق و تَسليماً لِلأمر وصَبراً عَلي مُضض الجِراح ولكِنّا إِنّما أَصبحنا نُقاتل إِخوانَنا فِي الإِسلام عَلي ما دَخل فيه مِن الزَيغ و الإِعوجاج والشُّبهة والتَّأويل فَإِذا طَمِعنا فَي خِصلة يلُم الله بِها شَعتنا ونَتداني بِها اِلي البقيّة فيما بَيننا رغَبنا فيها و أمسكنا عمّا سواها!؛ در زمان پيامبر ما با پيامبر بوديم و قتل و كشتار گرداگرد پدران, فرزندان, برادران, و خويشان دور ميزد و با وارد شدن هر مصيبتي بر ايمان ما افزوده ميشد و شكيبا و مصمّم بوديم؛ اما امروز با پيدايش زنگارها در دين و ظهور كژي ها و نفوذ شبهه ها در افكار و تفسير و تأويل دروغين در دين, با برادران مسلمان خود به جنگ خونين كشانده شديم. پس, هر گاه احساس كنيم چيزي باعث وحدت ماست و به وسيلة آن به يكديگر نزديك ميشويم و شكاف ها را پر و باقيماندة پيوندها را محكم ميكنيم, به آن تمايل نشان ميدهيم و آن را گرفته و ديگر راه جنگ را ترك ميكنيم».
امير مؤمنان (علیه السلام) در جاي ديگر نيز به وحدت آفريني اعتقاد به نبوّت و پيروي از رهبري الاهي, اشاره كرده است: «فَانظُروا إِلي مَواقع نِعم الله عَليهم حين بَعث إِليهم رَسولاً فَعقد بِملّته طاعَتهم و جَمع عَلي دَعوته أُلفتهم... ؛ (نهج البلاغه، خطبه 192، بند 98) حال به نعمت هاي بزرگي بنگريد كه خداوند به هنگام بعثت پيامبر اسلام به آنان ارزاني داشت كه اطاعت آنان را با آيين خود پيوند داد و با دعوتش آنها را متحد ساخت ... ».
نيز در جاي ديگر ميفرمايد: «فَصَدع بِما أُمر به وبلَّغ رِسالات رَبّه فَلمّ الله بِه الصَّدع و رَتق به الفَتق وأَلّف به الشِمل بَين ذوِي الأرحام بَعد العَداوة الواغرة في الصّدور و الضّغائِن القادِحة في القلوب؛(نهج البلاغه، خطبه 231)پيامبر براي انجام فرمان خدا قيام كرد و رسالت هاي پروردگارش را ابلاغ كرد و خداوند به وسيلة او شكاف هاي اجتماعي را پر كرد وفاصله ها را پيوستگي بخشيد و بين خويشاوندان يگانگي برقرار ساخت؛ پس از آن كه آتش دشمني در سينه ها و كينه هاي برافروخته در دل ها جايگزين شده بود».
آية الله جوادي آملي، وحدت جوامع در نهجالبلاغه
حدیث (1) امام على عليه السلام :
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَمَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَأَمِنَ كَيدَهُ؛
هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را به خاك ماليده و از مكر او در امان مى ماند.
كافى، ج2، ص50، ح1
حدیث (2) امام صادق عليه السلام :
إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَلايَحسُدُ وَالمُنافِقُ يَحسُدُ وَلايَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).
كافى، ج2، ص307، ح7
حدیث (3) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلغَيرَةُ مِنَ اليمانِ وَالمِذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛
غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق.
نهج الفصاحه، ح 2045
حدیث (4) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلمُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ يَأكُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛
مؤمن به ميل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق ميل و رغبت خود را به خانواده اش تحميل مى كند.
كافى، ج4، ص12، ح6
حدیث (5) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلمُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَالمُنافِقٌ قَطِبٌ غَضِبٌ؛
مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
تحف العقول، ص 49
حدیث (6) پيامبر صلى الله عليه و آله :
أَمارَةُ المُنافِقِ الَّذي لاتَسوؤُهُ سَيِّئَتُهُ ولا تَسُرُّهُ حَسَنَتُهُ ؛
نشانه منافق اين است كه بدى اش ناراحتش نمى كند و خوبى اش او را خوشحال نمى سازد.
الدرالمنثور، ج4، ص 66
حدیث (7) پيامبر صلى الله عليه و آله :
نِيَّةُ المُؤمِنِ خَيرٌ مِن عَمَلِهِ و نِيَّةُ المُنافِقِ شَرٌّ مِن عَمَلِهِ؛
نيّت مؤمن بهتر از عمل او و نيت منافق بدتر از عمل اوست.
مستدرك الوسائل، ج 1، ص 91، ح4
حدیث (8) پيامبر صلى الله عليه و آله :
عَليٌّ يَعسوبُ المُؤمِنينَ وَ المالُ يَعسوبُ المُنافِقينَ؛
على پيشواى مؤمنان و ثروت پيشواى منافقان است.
الأمالى طوسى، ص 355
حدیث (9) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلمُؤمِنُ يَكُلُ في مِعاءٍ واحِدَةٍ وَ المُنافِقُ يَكُلُ في سَبعَةِ أمعاءٍ؛
مؤمن كم خوراك است و منافق پرخور.
وسائل الشيعه، ج 24، ص 240، ح6
حدیث (10) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلمُؤمِنُ يَبدَأُ بِالسَّلامِ وَ المُنافِقُ يَقُولُ: حَتّى يُبدَأَ بي؛
مؤمن ابتدا به سلام مى كند و منافق منتظر سلام ديگران است.
كنزالعمّال، ح 778
حدیث (11) پيامبر صلى الله عليه و آله :
بُكاءُ المُؤمِنِ مِن قَلبِهِ وَ بُكاءُ المُنافِقِ مِن هامَّتِهِ؛
گريه مؤمن از (درون) دل اوست و گريه منافق از (ظاهر و) سرش.
الجامع الصغير، ح 3156
حدیث (12) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلمُؤمِنُ لَيِّنُ المِنكَبِ يُوَسِّعُ عَلى أَخيهِ وَ المُنافِقُ يَتَجافى يُضَيِّقُ عَلى أَخيهِ؛
مؤمن نرمخوست و براى برادرش جا (ى نشستن) باز مى كند و منافق درشتخوست و جا را بر برادرش تنگ مى كند.
كنزالعمّال، ح 778
حدیث (13) پيامبر صلى الله عليه و آله :
يُبعَثُ كُلُّ عَبدٍ على ما ماتَ عَلَيهِ، اَ لمُؤمِنُ عَلى إيمانِهِ وَالمُنافِقُ عَلى نِفاقِهِ؛
هر بنده اى بر همان چيزى كه در درون داشته و با آن از دنيا رفته، برانگيخته مى شود، مؤمن بر ايمانش و منافق بر نفاقش.
كنزالعمّال، ح 38954
حدیث (14) پيامبر صلى الله عليه و آله :
إِنَّ المُؤمِنَ هِمَّتُهُ فِي الصَّلاةِ وَالصِّيامِ وَالعِبادَةِ وَالمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِي الطَّعامِ وَالشَّرابِ كَالبَهيمَةِ؛
همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات.
تنبيه الخواطر،ج1، ص 94
حدیث (15) پيامبر صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ المُؤمِنِ كَمَثَلِ خامَةِ الزَّرعِ تُكفِئُهَا الرِّياحُ كَذا و كَذا وكَذلِكَ المُؤمِنُ تُكفِئُهُ الوجاعُ وَالمراضُ و مَثَلُ المُنافِقِ كَمَثَلِ الرزَبَّةِ المُستَقيمَةِ الَّتي لايُصِيبُها شَيءٌ حَتّى يَتيهِ المَوتُ فَيَقصِفَهُ قَصفا؛
مَثَل مؤمن مانند ساقه كاشته است كه بادها آن را به اين سو و آن سو خم مى كند هم چنين مؤمن را دردها و بيماريها خم مى كند و مثل منافق مانند عصاى آهنى است كه چيزى به او نمى رسد تا اينكه مرگ او فرا رسد و او را سخت مى شكند.
الكافى، ج2، ص 258، ح25
حدیث (16) پيامبر صلى الله عليه و آله :
إنَّ لِسانَ المُؤمِنَ وَراءَ قَلبِهِ فَإِذا أَرادَ أَن يَتَكَلَّمَ بِشَيءٍ يُدَبِّرُهُ قَلبُهُ ثُمَّ أمضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ المُنافِقِ أمامَ قَلبِهِ فَإِذا هَمَّ بِشَيءٍ أمضاهُ بِلِسانِهِ وَلَم يَتَدَبَّرهُ بِقَلبِهِ؛
زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگويد درباره آن مى انديشد و سپس آن را مى گويد اما زبان منافق جلوى دل اوست هرگاه قصد سخن كند آن را به زبان مى آورد و درباره آن نمى انديشد.
تنبيه الخواطر، ج1، ص 106
حدیث (17) امام على عليه السلام :
إِنَّ المُؤمِنَ إذَا استَغنى شَكَرَ... وَ المُنافِقُ إِذَا استَغنى طَغى؛
مؤمن هنگام بى نيازى شكر مى گزارد و منافق هرگاه بى نياز شود طغيان مى كند.
تحف العقول، ص212
حدیث (18) امام على عليه السلام :
إنَّ المُؤمِنَ إذا تَكَلَّمَ ذَكَّرَ... والمُنافِقُ إذا تَكَلَّمَ لَغا؛
مؤمن هرگاه سخن گويد ياد (خدا) مى كند و منافق هرگاه سخن گويد بيهوده گويى مى كند.
تحف العقول، ص212
حدیث (19) امام على عليه السلام :
إنَّ المُؤمِنَ مَن يُرى يَقينُهُ في عَمَلِهِ، وَ المُنافِقُ مَن يُرى شَكُّهُ في عَمَلِهِ؛
در عمل مؤمن يقين ديده مى شود و در عمل منافق شك.
غررالحكم، ح3551
حدیث (20) امام على عليه السلام :
شُكرُ المُنافِقِ لا يَتَجاوَزُ لِسانَهُ؛
سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود.
غررالحكم، ح 5662
حدیث (21) امام على عليه السلام :
عَلى لِسانِ المُؤمِنِ نُورٌ يَسطَعُ وَعلى لِسانِ المُنافِقِ شَيطانٌ يَنطِقُ؛
بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى گويد.
شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحديد، ج20، ص280، ح 218
حدیث (22) امام على عليه السلام :
إنَّ كَثرَةَ المالِ عَدُوٌّ لِلمُؤمِنينَ و يَعسُوبُ المُنافِقينَ؛
ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پيشواى منافقان است.
التمحيص، ص48
حدیث (23) امام على عليه السلام :
اَلمُنافِقُ مَكُورٌ مُضِرٌّ مُرتابٌ؛
منافق، نيرنگباز، زيانبار و شكّاك است.
غررالحكم، ح 1289
حدیث (24) امام على عليه السلام :
المُنافِقُ وَقِحٌ غَبىٌّ مُتَمَلِّقٌ شَقىٌّ؛
منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت است.
غررالحكم، ح 1853
حدیث (25) امام على عليه السلام :
وَرَعُ المُنافِقِ لايَظهَرُ إلاّ عَلى لِسانِهِ؛
پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
غررالحكم، 10130
حدیث (26) امام على عليه السلام :
إِنَّ المُؤمِنَ إِذا نَظَرَ اعتَبَرَ... وَالمُنافِقُ إِذا نَظَرَ لَها؛
نگاه مؤمن عبرت آميز و نگاه منافق سرگرمى است.
تحف العقول، ص212
حدیث (27) امام على عليه السلام :
إِنَّ المُؤمِنَ... إذا سَكَتَ فَكَّرَ... وَالمُنافِقُ إِذا سَكَتَ سَها؛
سكوت مؤمن تفكر و سكوت منافق غفلت است.
تحف العقول، ص212
حدیث (28) امام على عليه السلام :
إِنَّ المُؤمِنَ... إذا أَصابَتهُ شِدَّةٌ صَبَرَ... وَالمُنافِقُ إِذا أصابَتهُ شِدَّةٌ ضَغا؛
مؤمن در گرفتارى صبور است، و منافق در گرفتارى بى تاب.
تحف العقول، ص212
حدیث (29) امام على عليه السلام :
عِلمُ المُنافِقِ في لِسانِهِ وَعِلمُ المُؤمِنِ في عَمَلِهِ؛
دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
غررالحكم، ح6288
حدیث (30) امام على عليه السلام :
إنَّ المُؤمِنَ إذا أَصابَهُ السُّقمُ ثُمَّ أَعفاهُ اللّه مِنهُ كانَ كَفّارَةً لِما مَضى مِن ذُنُوبِهِ و مَوعِظَةً لَهُ فِيما يَستَقبِلُ، وَ إِنَّ المُنافِقَ إذا مَرِضَ ثُمَّ اُعفِي كانَ كَالبَعيرِ، عَقَلَهُ أهلُهُ ثُمَّ أَرسَلُوهُ فَلَم يَدرِ لِمَ عَقَلُوهُ و لِمَ أَرسَلُوهُ؛
هرگاه مؤمن بيمار شود سپس خداوند شفايش دهد، آن بيمارى كفّاره گناهان گذشته و پندى براى آينده اوست و منافق هرگاه مريض شود سپس سلامت يابد، مانند شترى است كه صاحبش او را بسته است و سپس رهايش كرده اند او نمى داند براى چه او را بسته اند و براى چه رهايش كرده اند.
كنزالعمّال، ح 6686
حدیث (31) امام على عليه السلام :
لَو ضَرَبتُ خَيشُومَ المُؤمِنِ بِسَيفي هذا عَلى أن يُبغِضَني ما أبغَضَني ولَو صَبَبتُ الدُّنيا بِجَمّاتِها عَلَى المُنافِقِ عَلى أن يُحِبَّني ما أَحَبَّني؛
اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن بدارد با من دشمنى نمى كند و اگر همه دنيا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد هيچگاه دوستم نخواهد داشت.
نهج البلاغه، حكمت 45
حدیث (32) امام على عليه السلام :
اَلمُؤمِنُ فَهُوَ قَرِيبُ الرِّضى بَعيدُ السَّخَطِ... وَالمُنافِقُ فَهُوَ قَريبُ السَّخَطِ بَعيدُ الرِّضى؛
مؤمن زود خشنود و دير ناراحت مى شود و منافق زود ناراحت و دير خشنود مى گردد.
تحف العقول، ص212
حدیث (33) امام على عليه السلام :
اَلمُؤمِنُ يُرضِيهِ عَلَى اللّه اليَسيرُ و لا يُسخِطُهُ الكَثيرُ... وَ المُنافِقُ يُسخِطُهُ عَلَى اللّه اليَسيرُ و لا يُرضِيهِ الكَثيرُ؛
مؤمن از اندك خدا خشنود مى شود و بسيارش او را ناراحت نمى كند و منافق از اندك خدا ناخشنود مى شود و بسيارش هم او را خشنود نمى سازد.
تحف العقول، ص212
حدیث (34) امام حسين عليه السلام :
إِنَّ المُؤمِنَ لايُسيى ءُ و لا يَعتَذِرُ، وَ المُنافِقُ كُلَّ يَومٍ يُسيى ءُ وَيَعتَذِرُ؛
مؤمن نه بدى مى كند و نه معذرت مى خواهد و منافق هر روز بدى مى كند و معذرت مى خواهد.
تحف العقول، ص 248
حدیث (35) امام صادق عليه السلام :
إِنَّ المُنافِقَ لا يَرغَبُ فِيما قَد سَعِدَ بِهِ المُؤمِنونَ وَ السَّعيدُ يَتَّعِظُ بِمَوعِظَةِ التَّقوى وَ إن كانَ يُرادُ بِالمَوعِظَةِ غَيرُهُ؛
منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مى شوند، ميلى ندارد، ولى خوشبخت سفارش به تقوا را مى پذيرد هر چَند مخاطب موعظه، كس ديگرى باشد.
الكافى، ج8 ، ص150، ح132
حدیث (36) امام صادق عليه السلام :
إنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَ لا يَحسُدُ وَ المُنافِقُ يَحسُدُ وَ لايَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسد نمى ورزد، و منافق حسد مى ورزد و غبطه نمى خورد.
الكافى، ج2، ص 307، ح7
حدیث (37) امام صادق عليه السلام :
إنَّ الحِكمَةَ لَتَكُونُ في قَلبِ المُنافِقِ فَتُجَلجِلُ في صَدرِهِ حَتّى يُخرِجَها فَيُوعِيَهَا المُؤمِنُ وَتَكُونُ كَلِمةُ المُنافِقِ فى صَدرِ المُؤمِنِ فَتُجَلجِلُ في صَدرِهِ حَتّى يُخرِجَها فَيَعِيَهَا المُنافِقُ؛
به راستى حكمتى كه در قلب منافق جا مى گيرد، در سينه اش بى قرارى مى كند تا از آن بيرون آيد و مؤمن آن را بر گيرد و سخن منافقانه (لغو و بيهوده) در سينه مؤمن بى قرارى مى كند تا از آن بيرون برود و منافق آن را برگيرد.
بحارالأنوار، ج2، ص 94، ح28
حدیث (38) امام كاظم عليه السلام :
اَلمُؤمِنُ قَليلُ الكَلامِ كَثيرُ العَمَلِ، وَ المُنافِقُ كَثيرُ الكَلامِ قَليلُ العَمَلِ؛
مؤمن كم حرف و پر كار است و منافق پر حرف و كم كار.
تحف العقول، ص397
حدیث (39) امام رضا عليه السلام :
إِنَّ اللّه يُؤَخِّرُ إِجابَةَ المُؤمِنِ شَوقا إلى دُعائِهِ وَيَقُولُ: صَوتٌ اُحِبُّ أَن أَسمَعَهُ، وَيُعَجِّلُ إجابَةَ دُعاءِ المُنافِقِ وَيَقُولُ: صَوتٌ أَكرَهُ سَماعَهُ؛
خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صدايى است كه دوست دارم آن را بشنوم» و در اجابت دعاى منافق عجله مى كند و مى گويد: صدايى است كه از شنيدنش بدم مى آيد.
فقه الرضا عليه السلام ، ص 345
حدیث (40) امام هادى عليه السلام :
[اَلمُؤمِنُ] يُحسِنُ وَيَبكي كَما أَنَّ المُنافِقُ يُسيى ءُ وَ يَضحَكُ؛
مؤمن خوبى مى كند و مى گريد، ولى منافق بدى مى كند و مى خندد.
مكارم الأخلاق، ص389
حدیث (41) امام عسكرى عليه السلام :
إِنَّ المُؤمِنَ نَعرِفُهُ بِسيماهُ، وَ نَعرِفُ المُنافِقَ بِميسَمِهِ؛
مؤمن را از سيمايش مى شناسيم و منافق را از نشانه هايش.
الخرائج والجرائح، ج2، ص 737، ح50
حدیث (42) امام صادق عليه السلام :
اَلمُؤمِنُ لايُخلَقُ عَلَى الكِذبِ وَلا عَلَى الخيانَةِ وَ خِصلَتانِ لا يَجتَمِعانِ فِى المُنافِقِ، سَمتٌ حَسَنٌ وَ فِقهٌ فِى السُّنَّةِ؛
مؤمن در سرشتش دروغ و خيانت نيست و دو صفت است كه در منافق جمع نگردد: سيرت نيكو و دين شناسى.
تحف العقول، ص367
حدیث (43) لقمان حكيم عليه السلام :
عَلَيكَ بِقَبُولِ المَوعِظَةِ وَالعَمَلِ بِها فَإِنَّها عِندَ المُؤمِنِ أَحلى مِنَ العَسَلِ الشَّهدِ وعَلَى المُنافِقِ أَثقَلُ مِن صُعُودِ الدَّرَجَةِ عَلَى الشَّيخِ الكَبيرِ؛
موعظه را بپذير و به آن عمل كن، زيرا موعظه نزد مؤمن از عسل ناب شيرين تر است و براى منافق از بالا رفتن از پله بر پير مرد كهنسال دشوارتر است.
اعلام الدين، ص79
حدیث (44) امام موسى كاظم عليه السلام :
اَداءُ الاَمانَةِ وَالصِّدقُ يَجلِبانِ الرِّزقَ، وَالخيانَةُ وَالكَذِبُ يَجلِبانِ الفَقرَ وَ النِّفاقَ؛
اداى امانت و راستگويى روزى را زياد مىكند و خيانت و دروغگويى باعث فقر و نفاق مىشود.
بحارالأنوار، ج 78، ص 327
ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ اِن صامَ وَ صَلّى وَحَجَّ وَاعتَمَرَ وَقالَ «اِنّى مُسلِمٌ» مَن اِذا حَدَّثَ كَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذَا ائتُمِنَ خانَ؛ سه چيز است كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمره كند و بگويد من مسلمانم، كسى كه هنگام سخن گفتن دروغ بگويد و وقتى كه وعده دهد تخلف نمايد و چون امانت بگيرد، خيانت نمايد. نهج الفصاحه، ح 1280 اِنَّ لِسانَ المُؤمِنِ مِن وَراءِ قَلبِهِ وَ اِنَّ قَلبَ المُنافِقِ مِن وَراءِ لِسانِهِ، لاَِنَّ المُؤمِنَ اِذا اَرادَ اَن يَتَكَلَّمَ بِكَلامٍ تَدَبَّرَهُ فى نَفسِهِ، فَاِن كانَ خَيرا اَبداهُ وَ اِن كانَ شَرّا واراهُ وَ اِنَّ المُنافِقَ يَتَكَلَّمُ بِما اَتى عَلى لِسانِهِ لا يَدرى ماذا لَهُ وَ ماذا عَلَيهِ؛ زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او، زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد، ابتدا درباره آن مىانديشد، اگر خوب بود اظهارش مىكند و اگر بد بود آن را پنهان مىدارد. اما منافق هر چه به زبانش آيد مىگويد، بى آنكه بداند چه سخنى به سود او و چه سخنى به زيان اوست. نهج البلاغه، خطبه 176 آیَةُ المُنافِقِ ثَلاثٌ: اِذا حَدَثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذا اؤتُمِنَ خانَ؛ نشان منافق سه چیز است: 1 - سخن به دروغ بگوید . 2 - از وعده تخلف کند .3 - در امانت خیانت نماید . صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح 89 الغِناءُ یورِثُ النِّفاقَ. بحار الانوار ج 79 ص 24 حدیث (45) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
حدیث (46) امام على عليه السلام :
حدیث (47) رسول خدا صلی الله علیه و آله:
حدیث (48) امام صادق عليه السلام :
غِنا از خود نفاق بر جای می گذارد.
حدیث (6) امام علی علیه السلام:
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَمَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَأَمِنَ كَيدَهُ؛
هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را به خاك ماليده و از مكر او در امان مى ماند.
كافى، ج2، ص50، ح1
حدیث (7) پيامبر صلى الله عليه و آله :
مَن واسَى الفَقيرَ وَأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذلِكَ المُؤمِنُ حَقّا؛
هر كس به نيازمند كمك مالى كند و با مردم منصفانه رفتار نمايد چنين كسى مؤمن حقيقى است.
خصال، ص 47
حدیث (8) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِتَّقُوااللّه وَأَصلِحواذاتَ بَينِكُمْ فَإِنَ اللّه يُصلِحُ بَينَ المُؤمِنينَ يَومَ القيامَةِ؛
تقواى الهى داشته باشيد و اصلاح كنيد ميان خودتان را زيرا خداوند در روز قيامت ميان مؤمنين را اصلاح مى كند.
محجة البيضاء، ج3، ص373
حدیث (9) امام صادق عليه السلام :
إِنَّ اللّه فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ كُلَّها وَلَم يُفَوِّض إِلَيهِ أَن يَكونَ ذَليلاً أَما تَسمَعُ اللّه تَعالى يَقولُ: (وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنينَ)؟ فَالمُؤمِنُ يَكونُ عَزيزا وَلا يَكونُ ذَليلاً قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ أَعَزُّ مِنَ الجَبَلِ لأَِنَّ الجَبَلَ يُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ وَالمُؤمِنُ لايُستَقَلُّ مِن دينِهِ بِشَىْ ءٍ؛
خداوند اختيار همه كارها را به مؤمن داده اما اين اختيار را به او نداده است كه ذليل باشد. مگر نشنيده اى كه خداى تعالى مى فرمايد: «عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنين است»؟ پس، مؤمن عزيز است و ذليل نيست. [در ادامه] فرمودند: مؤمن از كوه محكم تر است، زيرا از كوه با ضربات تيشه كم مى شود اما با هيچ وسيله اى از دين مؤمن نمى توان كاست.
التهذيب، ج6، ص179 ح367
حدیث (10) امام صادق عليه السلام :
إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَلايَحسُدُ وَالمُنافِقُ يَحسُدُ وَلايَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).
كافى، ج2، ص307، ح7
حدیث (11) امام صادق عليه السلام :
سِتَّةٌ لاتَكونُ فِى المُؤمِنِ: اَلعُسرُ وَالنَّكَهُ وَالحَسَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالكَذِبُ وَالبَغىُ؛
شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.
تحف العقول، ص 377
حدیث (12) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلمُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ يَأكُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛
مؤمن به ميل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق ميل و رغبت خود را به خانواده اش تحميل مى كند.
كافى، ج4، ص12، ح6
حدیث (13) امام صادق عليه السلام :
اَلمُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقٍّ وَاِذا رَضِىَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَالَّذى اِذا قَدَرَ لَم يَأخُذ اَكثَرَ مِمّا لَهُ؛
مؤمن چون خشمگين شود، خشمش او را از حق بيرون نبرد و چون خشنود شود، خشنوديش او را به باطل نكشاند و چون قدرت يابد بيش از حقّ خود نگيرد.
بحارالأنوار، ج78، ص209، ح85
حدیث (14) امام صادق عليه السلام :
فى قَولِهِ تَعالى (وَقولوا لِلنَّاسِ حُسنا) ـ : أى لِلنّاسِ كُلِّهِم مُؤمِنِهِم وَمُخالِفِهِم ، أَمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ ، وَأَمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إِلَى اليمانِ ، فَإِنَّهُ بِأَيسَرَ مِن ذلِكَ يَكُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ ، وعَن إخوانِهِ المُؤمِنينَ؛
درباره آيه (و با مردم سخن نيكو گوييد) فرمود: مقصود همه مردمان اعم از مؤمن و كافر است. اما با مؤمنان بايد گشاده رو بود و اما با كافران بايد به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ايمان كشيده شوند و كمترين ثمرش اين است كه خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون مى دارد.
بحارالأنوار، ج75، ص401، ح42
حدیث (15) امام علی علیه السلام:
اَلمؤمِنُ صَدوقُ اللِّسانِ بَذولُ الحسانِ؛
مؤمن بسيار راستگو و بسيار نيكوكار است.
غررالحكم، ج2، ص9، ح1596
حدیث (16) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلمُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَالمُنافِقٌ قَطِبٌ غَضِبٌ؛
مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
تحف العقول، ص 49
حدیث (17) امام صادق عليه السلام :
اِنَّ لِلمُؤمِنِ عَلى المُؤمِنِ سَبعَةَ حُقوقٍ، فَاَوجَبُها اَن يَقولَ الرَّجُلُ حَقّا وَ اِن كانَ عَلى نَفسِهِ اَو عَلى والِدَيهِ، فَلا يَميلَ لَهُم عَنِ الحَقِّ؛
مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترين آنها اين است كه آدمى تنها حق را بگويد، هر چند بر ضد خود يا پدر و مادرش باشد و به خاطر آنها از حق منحرف نشود.
بحار الأنوار، ج 74، ص223، ح 8
حدیث (18) امام على عليه السلام :
ما مِن مُؤمِنٍ وَلا مُؤمِنَةٍ يَضَعُ يَدَهُ عَلى رَسِ يَتيمٍ تَرَحُّما لَهُ إِلاّ كَتَبَ اللّه لَهُ بِكُلِّ شَعرَةٍ مَرَّت يَدُهُ عَلَيها حَسَنَةً؛
هيچ مرد و زن مؤمنى نيست كه دست محبت بر سر يتيمى بگذارد، مگر اين كه خداوند به اندازه هر تار مويى كه بر آن دست كشيده است ثوابى برايش بنويسد.
بحارالأنوار، ج75، ص4، ح9
حدیث (19) امام رضا علیه السلام:
مَـن فـَرَّجَ عَن مُـومِـنٍ فَـرَّجَ الله عَن قَلبه یـَومَ القِیامَةِ؛
هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
اصول کافى، ج 3، ص 268
حدیث (20) امام علی علیه السلام:
اَلمُؤمِنُ بَشرُهُ فی وَجِهِهِ وَحُزنُهُ فی قَلبِهِ؛
شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره325
حدیث (21) امام حسن عسکری علیه السلام:
المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر؛
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
تحف العقول، ص489
حدیث (22) امام موسی کاظم علیه السلام:
اَلمُومِنُ مِثلُ کفَّتی المیزانِ کلَّما زیدَ فی ایمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ؛
مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش نیز افزوده می گردد.
تحف العقول، ص 408
حدیث (23) امام حسن عسكرى عليه السلام :
عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ: ... وَ الجَهرُ بـِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»؛
نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: ... و بلند گفتن بسم اللّه الرحمن الرحيم.
تهذيب الأحكام، ج 6 ، ص 52 ، ح 37
حدیث (24) پيامبر صلى الله عليه و آله :
مَنْ ساءَتْهُ سَيِّئَتُهُ وسَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ فَهُوَ أمارَةُ الْمُسلِمِ الْمُؤمِنِ؛
هر كس از بدى اش ناراحت و از خوبى اش خوشحال شود، اين نشانه مسلمان مؤمن است.
الدرالمنثور، ج4، ص 66
حدیث (25) پيامبر صلى الله عليه و آله :
نِيَّةُ الْمُؤمِنِ خَيرٌ مِنْ عَمَلِهِ و نِيَّةُ الْمُنافِقِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ؛
نيّت مؤمن بهتر از عمل او و نيت منافق بدتر از عمل اوست.
مستدرك الوسائل، ج 1، ص 91، ح4
حدیث (26) پيامبر صلى الله عليه و آله :
عَليٌّ يَعْسوبُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمالُ يَعْسوبُ الْمُنافِقينَ؛
على پيشواى مؤمنان و ثروت پيشواى منافقان است.
الأمالى طوسى، ص 355
حدیث (27) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلْمُؤمِنُ يَأْكُلُ في مِعاءٍ واحِدَةٍ وَ الْمُنافِقُ يَأْكُلُ في سَبعَةِ أمْعاءٍ؛
مؤمن كم خوراك است و منافق پرخور.
وسائل الشيعه، ج 24، ص 240، ح6
حدیث (28) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلْمُؤْمِنُ يَبْدَأُ بِالسَّلامِ وَ الْمُنافِقُ يَقُولُ: حَتّى يُبدَأَ بي؛
مؤمن ابتدا به سلام مى كند و منافق منتظر سلام ديگران است.
كنزالعمّال، ح 778
حدیث (29) پيامبر صلى الله عليه و آله :
بُكاءُ الْمُؤمِنِ مِنْ قَلْبِهِ وَ بُكاءُ الْمُنافِقِ مِنْ هامَّتِهِ؛
گريه مؤمن از (درون) دل اوست و گريه منافق از (ظاهر و) سرش.
الجامع الصغير، ح 3156
حدیث (30) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلْمُؤْمِنُ لَيِّنُ الْمِنكَبِ يُوَسِّعُ عَلى أَخيهِ وَ الْمُنافِقُ يَتَجافى يُضَيِّقُ عَلى أَخيهِ؛
مؤمن نرمخوست و براى برادرش جا (ى نشستن) باز مى كند و منافق درشتخوست و جا را بر برادرش تنگ مى كند.
كنزالعمّال، ح 778
حدیث (31) پيامبر صلى الله عليه و آله :
يُبْعَثُ كُلُّ عَبدٍ على ما ماتَ عَلَيهِ، اَ لْمُؤمِنُ عَلى إيمانِهِ وَالْمُنافِقُ عَلى نِفاقِهِ؛
هر بنده اى بر همان چيزى كه در درون داشته و با آن از دنيا رفته، برانگيخته مى شود، مؤمن بر ايمانش و منافق بر نفاقش.
كنزالعمّال، ح 38954
حدیث (32) پيامبر صلى الله عليه و آله :
إِنَّ الْمُؤْمِنَ هِمَّتُهُ فِي الصَّلاةِ وَالصِّيامِ وَالْعِبادَةِ وَالْمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِي الطَّعامِ وَالشَّرابِ كَالْبَهيمَةِ؛
همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات.
تنبيه الخواطر،ج1، ص 94
حدیث (33) پيامبر صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ الْمُؤْمِنِ كَمَثَلِ خامَةِ الزَّرعِ تُكْفِئُهَا الرِّياحُ كَذا و كَذا وكَذلِكَ الْمُؤْمِنُ تُكْفِئُهُ الأَْوْجاعُ وَالأَْمْراضُ و مَثَلُ الْمُنافِقِ كَمَثَلِ الإْرْزَبَّةِ الْمُستَقيمَةِ الَّتي لايُصِيبُها شَيءٌ حَتّى يَأْتيهِ الْمَوتُ فَيَقصِفَهُ قَصْفا؛
مَثَل مؤمن مانند ساقه كاشته است كه بادها آن را به اين سو و آن سو خم مى كند هم چنين مؤمن را دردها و بيماريها خم مى كند و مثل منافق مانند عصاى آهنى است كه چيزى به او نمى رسد تا اينكه مرگ او فرا رسد و او را سخت مى شكند.
الكافى، ج2، ص 258، ح25
حدیث (34) پيامبر صلى الله عليه و آله :
إنَّ لِسانَ الْمُؤْمِنَ وَراءَ قَلْبِهِ فَإِذا أَرادَ أَن يَتَكَلَّمَ بِشَيْءٍ يُدَبِّرُهُ قَلبُهُ ثُمَّ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ الْمُنافِقِ أمامَ قَلبِهِ فَإِذا هَمَّ بِشَيءٍ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَلَمْ يَتَدَبَّرهُ بِقَلبِهِ؛
زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگويد درباره آن مى انديشد و سپس آن را مى گويد اما زبان منافق جلوى دل اوست هرگاه قصد سخن كند آن را به زبان مى آورد و درباره آن نمى انديشد.
تنبيه الخواطر، ج1، ص 106
حدیث (35) امام على عليه السلام :
إِنَّ الْمُؤْمِنَ إذَا اسْتَغْنى شَكَرَ... وَ الْمُنافِقُ إِذَا اسْتَغْنى طَغى؛
مؤمن هنگام بى نيازى شكر مى گزارد و منافق هرگاه بى نياز شود طغيان مى كند.
تحف العقول، ص212
حدیث (36) امام على عليه السلام :
إنَّ الْمُؤْمِنَ إذا تَكَلَّمَ ذَكَّرَ... والْمُنافِقُ إذا تَكَلَّمَ لَغا؛
مؤمن هرگاه سخن گويد ياد (خدا) مى كند و منافق هرگاه سخن گويد بيهوده گويى مى كند.
تحف العقول، ص212
حدیث (37) امام على عليه السلام :
إنَّ الْمُؤْمِنَ مَن يُرى يَقينُهُ في عَمَلِهِ، وَ الْمُنافِقُ مَن يُرى شَكُّهُ في عَمَلِهِ؛
در عمل مؤمن يقين ديده مى شود و در عمل منافق شك.
غررالحكم، ح3551
حدیث (38) امام على عليه السلام :
شُكْرُ الْمُؤْمِنِ يَظْهَرُ في عَمَلِهِ؛
سپاسگزارى مؤمن در كردارش آشكار مى شود، [امّا] سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود.
غررالحكم، ح 5661
حدیث (39) امام على عليه السلام :
عَلى لِسانِ الْمُؤْمِنِ نُورٌ يَسْطَعُ وَعلى لِسانِ الْمُنافِقِ شَيْطانٌ يَنْطِقُ؛
بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى گويد.
شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحديد، ج20، ص280، ح 218
حدیث (40) امام على عليه السلام :
إنَّ كَثْرَةَ الْمالِ عَدُوٌّ لِلْمُؤْمِنينَ و يَعْسُوبُ الْمُنافِقينَ؛
ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پيشواى منافقان است.
التمحيص، ص48
حدیث (41) امام على عليه السلام :
اَلْمُؤْمِنُ مُنيبٌ مُستَغْفِرٌ تَوَّابٌ
مؤمن بازگشت كننده به خدا، آمرزش خواه و توبه كننده است
غررالحكم، ح 1288
حدیث (42) امام على عليه السلام :
اَلْمُؤْمِنُ حَيىٌّ غَنىُّ مُوقِرٌ تَقىٌّ؛
مؤمن، با حيا، بى نياز، باوقار و پرهيزگار است.
غررالحكم، ح 1852
حدیث (43) امام على عليه السلام :
وَرَعُ الْمُؤْمِنِ يَظهَرُ في عَمَلِهِ؛
پرهيزكارى مؤمن در رفتارش آشكار مى شود.
غررالحكم، 10129
حدیث (44) امام على عليه السلام :
إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذا نَظَرَ اعْتَبَرَ... وَالْمُنافِقُ إِذا نَظَرَ لَها؛
نگاه مؤمن عبرت آميز و نگاه منافق سرگرمى است.
تحف العقول، ص212
حدیث (45) امام على عليه السلام :
إِنَّ الْمُؤْمِنَ... إذا سَكَتَ فَكَّرَ... وَالْمُنافِقُ إِذا سَكَتَ سَها؛
سكوت مؤمن تفكر و سكوت منافق غفلت است.
تحف العقول، ص212
حدیث (46) امام على عليه السلام :
إِنَّ الْمُؤْمِنَ... إذا أَصابَتْهُ شِدَّةٌ صَبَرَ... وَالْمُنافِقُ إِذا أصابَتْهُ شِدَّةٌ ضَغا؛
مؤمن در گرفتارى صبور است، و منافق در گرفتارى بى تاب.
تحف العقول، ص212
حدیث (47) امام على عليه السلام :
عِلمُ الْمُنافِقِ في لِسانِهِ وَعِلْمُ الْمُؤْمِنِ في عَمَلِهِ؛
دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
غررالحكم، ح6288
حدیث (48) امام على عليه السلام :
إنَّ الْمُؤْمِنَ إذا أَصابَهُ السُّقْمُ ثُمَّ أَعْفاهُ اللّه مِنهُ كانَ كَفّارَةً لِما مَضى مِن ذُنُوبِهِ و مَوْعِظَةً لَهُ فِيما يَستَقْبِلُ، وَ إِنَّ الْمُنافِقَ إذا مَرِضَ ثُمَّ اُعفِي كانَ كَالْبَعيرِ، عَقَلَهُ أهلُهُ ثُمَّ أَرْسَلُوهُ فَلَم يَدْرِ لِمَ عَقَلُوهُ و لِمَ أَرسَلُوهُ؛
هرگاه مؤمن بيمار شود سپس خداوند شفايش دهد، آن بيمارى كفّاره گناهان گذشته و پندى براى آينده اوست و منافق هرگاه مريض شود سپس سلامت يابد، مانند شترى است كه صاحبش او را بسته است و سپس رهايش كرده اند او نمى داند براى چه او را بسته اند و براى چه رهايش كرده اند.
كنزالعمّال، ح 6686
حدیث (49) امام على عليه السلام :
لَو ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفي هذا عَلى أنْ يُبْغِضَني ما أبْغَضَني ولَو صَبَبْتُ الدُّنيا بِجَمّاتِها عَلَى الْمُنافِقِ عَلى أنْ يُحِبَّني ما أَحَبَّني؛
اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن بدارد با من دشمنى نمى كند و اگر همه دنيا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد هيچگاه دوستم نخواهد داشت.
نهج البلاغه، حكمت 45
حدیث (50) امام على عليه السلام :
اَلْمُؤْمِنُ فَهُوَ قَرِيبُ الرِّضى بَعيدُ السَّخَطِ... وَالْمُنافِقُ فَهُوَ قَريبُ السَّخَطِ بَعيدُ الرِّضى؛
مؤمن زود خشنود و دير ناراحت مى شود و منافق زود ناراحت و دير خشنود مى گردد.
تحف العقول، ص212
حدیث (51) امام على عليه السلام :
اَلْمُؤْمِنُ يُرضِيهِ عَلَى اللّه الْيَسيرُ و لا يُسْخِطُهُ الْكَثيرُ... وَ الْمُنافِقُ يُسْخِطُهُ عَلَى اللّه الْيَسيرُ و لا يُرضِيهِ الْكَثيرُ؛
مؤمن از اندك خدا خشنود مى شود و بسيارش او را ناراحت نمى كند و منافق از اندك خدا ناخشنود مى شود و بسيارش هم او را خشنود نمى سازد.
تحف العقول، ص212
حدیث (52) امام حسين عليه السلام :
إِنَّ الْمُؤْمِنَ لايُسيى ءُ و لا يَعتَذِرُ، وَ الْمُنافِقُ كُلَّ يَومٍ يُسيى ءُ وَيَعْتَذِرُ؛
مؤمن نه بدى مى كند و نه معذرت مى خواهد و منافق هر روز بدى مى كند و معذرت مى خواهد.
تحف العقول، ص 248
حدیث (53) امام صادق عليه السلام :
إنَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبِطُ وَ لا يَحْسُدُ وَ الْمُنافِقُ يَحْسُدُ وَ لايَغْبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسد نمى ورزد، و منافق حسد مى ورزد و غبطه نمى خورد.
الكافى، ج2، ص 307، ح7
حدیث (54) امام صادق عليه السلام :
إنَّ الْحِكْمَةَ لَتَكُونُ في قَلْبِ الْمُنافِقِ فَتُجَلْجِلُ في صَدْرِهِ حَتّى يُخْرِجَها فَيُوعِيَهَا الْمُؤْمِنُ وَتَكُونُ كَلِمةُ الْمُنافِقِ فى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ فَتُجَلْجِلُ في صَدْرِهِ حَتّى يُخْرِجَها فَيَعِيَهَا الْمُنافِقُ؛
به راستى حكمتى كه در قلب منافق جا مى گيرد، در سينه اش بى قرارى مى كند تا از آن بيرون آيد و مؤمن آن را بر گيرد و سخن منافقانه (لغو و بيهوده) در سينه مؤمن بى قرارى مى كند تا از آن بيرون برود و منافق آن را برگيرد.
بحارالأنوار، ج2، ص 94، ح28
حدیث (55) امام كاظم عليه السلام :
اَلْمُؤْمِنُ قَليلُ الْكَلامِ كَثيرُ الْعَمَلِ، وَ الْمُنافِقُ كَثيرُ الْكَلامِ قَليلُ الْعَمَلِ؛
مؤمن كم حرف و پر كار است و منافق پر حرف و كم كار.
تحف العقول، ص397
حدیث (56) امام رضا عليه السلام :
إِنَّ اللّه يُؤَخِّرُ إِجابَةَ الْمُؤْمِنِ شَوْقا إلى دُعائِهِ وَيَقُولُ: صَوتٌ اُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ، وَيُعَجِّلُ إجابَةَ دُعاءِ الْمُنافِقِ وَيَقُولُ: صَوْتٌ أَكْرَهُ سَماعَهُ؛
خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صدايى است كه دوست دارم آن را بشنوم» و در اجابت دعاى منافق عجله مى كند و مى گويد: صدايى است كه از شنيدنش بدم مى آيد.
فقه الرضا عليه السلام ، ص 345
حدیث (57) امام هادى عليه السلام :
[اَلْمُؤْمِنُ] يُحْسِنُ وَيَبْكي كَما أَنَّ الْمُنافِقُ يُسيى ءُ وَ يَضْحَكُ؛
مؤمن خوبى مى كند و مى گريد، ولى منافق بدى مى كند و مى خندد.
مكارم الأخلاق، ص389
حدیث (58) امام عسكرى عليه السلام :
إِنَّ الْمُؤْمِنَ نَعْرِفُهُ بِسيماهُ، وَ نَعْرِفُ الْمُنافِقَ بِميسَمِهِ؛
مؤمن را از سيمايش مى شناسيم و منافق را از نشانه هايش.
الخرائج والجرائح، ج2، ص 737، ح50
حدیث (59) امام صادق عليه السلام :
اَلْمُؤْمِنُ لايُخْلَقُ عَلَى الْكِذْبِ وَلا عَلَى الْخيانَةِ وَ خِصْلَتانِ لا يَجْتَمِعانِ فِى الْمُنافِقِ، سَمْتٌ حَسَنٌ وَ فِقْهٌ فِى السُّنَّةِ؛
مؤمن در سرشتش دروغ و خيانت نيست و دو صفت است كه در منافق جمع نگردد: سيرت نيكو و دين شناسى.
تحف العقول، ص367
حدیث (60) لقمان حكيم عليه السلام :
عَلَيْكَ بِقَبُولِ الْمَوْعِظَةِ وَالْعَمَلِ بِها فَإِنَّها عِندَ الْمُؤْمِنِ أَحْلى مِنَ الْعَسَلِ الشَّهْدِ وعَلَى الْمُنافِقِ أَثْقَلُ مِنْ صُعُودِ الدَّرَجَةِ عَلَى الشَّيْخِ الْكَبيرِ؛
موعظه را بپذير و به آن عمل كن، زيرا موعظه نزد مؤمن از عسل ناب شيرين تر است و براى منافق از بالا رفتن از پله بر پير مرد كهنسال دشوارتر است.
اعلام الدين، ص79
حدیث (61) امام صادق عليهالسلام :
اِنَّ الْمُؤمِنَ لَيَسْكُنُ اِلَى الْمُؤْمِنِ كَما يَسْكُنُ الظَّمْآنِ اِلَى الْماءِ الْبارِدِ؛
به راستى كه مؤمن با برادر مؤمنش آرامش پيدا مىكند، چنان كه تشنه، با آب خنك آرامش مىيابد.
كافى، ج 2، ص 247
حدیث (62) امام صادق عليهالسلام :
ما مِنْ مُؤْمِنٍ اِلاّ وَ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لَهُ مِنْ ايمانِهِ اُنْسا يَسْكُنُ اِلَيْه، حَتّى لو كانَ عَلى قُلَّةِ جَبَلٍ لَمْ يَسْتَوحِشْ؛
هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه خداوند ايمان را همدم و آرامشبخش او قرار مىدهد، چنانچه حتى اگر در قله كوهى هم باشد، احساس تنهايى نمىكند.
عدة الداعى، ص 218
حدیث (63) پيامبر (ص) :
تُفْتيكَ نَـفْسُكَ، ضَعْ يَدَكَ عَلى صَدْرِكَ، فَإنَّهُ يَسْكُنُ لِلْحَلالِ وَ يَضْطَرِبُ مِنَ الْحَرامِ دَعْ ما يُريبُكَ اِلَى ما لا يُريبُكَ، وَ اِنْ اَفْتاكَ الْمُفْتُونُ، اِنَّ الْمُؤمِنَ يَذَرُ الصَّغيرَ مَخافَةَ اَنْ يَقَعَ فِى الْكَبيرِ؛
قلبت (وجدانت)، حقيقت را براى تو مىگويد. دستت را بر روى سينهات بگذار، زيرا قلبت از حلال، آرامش و از حرام تشويش پيدا مىكند. آنچه تو را به ترديد مىاندازد ـ هر چند كه صاحبان فتوا، فتوا دهند ـ رها كن و به سراغ چيزى برو كه تو را به ترديد نمىاندازد. مؤمن از ترس گناه بزرگ، گناه كوچك را هم رها مىكند.
كنزالعمّال، ح 7306
حدیث (64) پيامبر صلى الله عليه و آله :
خَيْرُ ما اُعْطىَ الرَّجُلُ الْمُؤْمِنُ خُلْقٌ حَسَنٌ وَ شَرُّ ما اُعْطِىَ الرَّجُلُ قَلْبُ سوءٍ فى صورَةٍ حَسَنَةٍ؛
بهترين چيزى كه به مؤمن داده شده خوش اخلاقى و بدترين چيزى كه به انسان داده شده دلى بد در چهرهاى زيباست.
كنزالعمّال، ح 5170
حدیث (65) امام على عليه السلام :
اِنَّ لِسانَ الْمُؤمِنِ مِنْ وَراءِ قَلْبِهِ وَ اِنَّ قَلْبَ الْمُنافِقِ مِنْ وَراءِ لِسانِهِ، لاَِنَّ الْمُؤمِنَ اِذا اَرادَ اَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلامٍ تَدَبَّرَهُ فى نَفْسِهِ، فَاِنْ كانَ خَيْرا اَبداهُ وَ اِنْ كانَ شَرّا واراهُ وَ اِنَّ الْمُنافِقَ يَتَكَلَّمُ بِما اَتى عَلى لِسانِهِ لا يَدرى ماذا لَهُ وَ ماذا عَلَيْهِ؛
زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او، زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد، ابتدا درباره آن مىانديشد، اگر خوب بود اظهارش مىكند و اگر بد بود آن را پنهان مىدارد. اما منافق هر چه به زبانش آيد مىگويد، بى آنكه بداند چه سخنى به سود او و چه سخنى به زيان اوست.
نهج البلاغه، خطبه 176
حدیث (66) امام باقر عليه السلام :
اِنَّ هذَا اللِّسانَ مِفْتاحُ كُلِّ خَيْرٍ وَ شَرٍّ، فَيَنْبَغى لِلْمُؤمِنِ اَنْ يَخْتِمَ عَلى لِسانِهِ كَما يَخْتِمُ عَلى ذَهَبِهِ وَ فِضَّتِهِ؛
به راستى كه اين زبان كليد همه خوبىها و بدىهاست پس شايسته است كه مؤمن زبان خود را مُهر و موم كند، همان گونه كه (صندوق) طلا و نقره خود را مُهر و موم مىكند.
تحف العقول، ص 298
حدیث (67) امام رضا عليه السلام :
اَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ: اَنا عِنْدَ ظَنِّ عَبدىَ الْمُؤمِنِ بى، اِنْ خَيْرا فَخَيْرا وَ اِنْ شَرّا فَشَرّا؛
به خداوند خوش گمان باش، زيرا خداى عزوجل مىفرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويش هستم، اگر به من خوش گمان باشد، به خوبى با او رفتار مىكنم و اگر به من بدگمان باشد، به بدى با او رفتار مىكنم.
كافى، ج 2، ص 72، ح 3
حدیث (68) پيامبر صلى الله عليه و آله :
إنَّ بِشرَ المُؤمِن فی وَجهِهِ وَ قوتَهُ فی دینِهِ وَ حُزنَهُ فی قَلبِهِ.
شادی مومن در چهره اوست و قوت او در دینش و اندوه او در دلش.
غررالحکم ح1552
حدیث (69) پيامبر اکرم (ص) :
لَنْ يَشْبَعَ الْمُؤْمِنُ مِنْ خَيْرٍ يَسْمَعُهُ حَتّى يَكونَ مُنْتَهاهُ الْجَنَّةَ ؛
هرگز مؤمن از شنيدن خير و خوبى سير نمىشود، تا آنكه سرانجامش بهشت گردد.
نهج الفصاحه، ح 2961
حدیث (70) امام علی (ع) :
عامِل سائِرَ النّاس بِالإنصاف، وعامِلِ الْمُؤمِنينَ بِالإيثارِ
با ديگر مردمان، به انصاف رفتار كن و با مؤمنان، به ايثار
غرر الحكم و درر الكلم، ح 6342
حدیث (71) امام صادق علیه السلام:
ما اَقبَحَ بِالمُومنِ اَن تَکونَ لَهُ رَغبةٌ تُذِلهُ؛
برای مومن چقدر زشت است که میل و رغبتی داشته باشد که او را به ذلت و خواری بکشاند.
جهاد النفس،ص277
حدیث (72) امام علی علیه السلام:
خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت؛ فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛
حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.
غررالحکم، ح3440
حدیث(73) امام جعفر صادق علیه السلام:
مَـن سَـرَّتـهُ حَسَـنَـتُـهُ وَ سَـاءَتـهُ سَیِِّـئَـتُـهُ فَـهُـوَ مُـؤمِـنًٌ؛
کسی که نیکو کاری اش او را شادمان کند و بدی اش وی را بد حال گرداند چنین کسی مومن است.
جهادالنفس، ح765
حدیث(74) امام جواد علیه السلام:
غِنَى المُومِنِ غِناهُ عَنِ النّاسِ؛
توانگرى مومن در بى نیازى از مردم است.
بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۶۴
حدیث (75) امام جواد علیه السلام:
عِزُّ المُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ؛
عزّت مؤمن در بى نیازى او از مردم است.
بحارالأنوار، ج75، ص 109، ح12
حدیث (76) امام صادق علیه السلام:
ما من عبدٍ مُومن الّا وَ فی قَلبهِ نُورانِ نورُ خیفَةٍ و نُورُ رَجاء؛
هیچ بنده مومنی نیست جز اینکه در قلب او دو نور وجود دارد: نور بیم و نور امید.
جهادالنفس، ح104
حدیث (1) امام على عليه السلام :
يا مَعشَرَ الفِتيانِ، حَصِّنوا اَعراضَكُم بِالدَبِ وَ دينَـكُم بِالعِلمِ؛تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 210 اى جوانان! آبرويتان را با ادب و دينتان را با دانش حفظ كنيد.
حدیث (2) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
مَن خانَ أَمانَةً فِى الدُّنيا وَلَم يَرُدَّها إِلى أَهلِها ثُمَّ أَدرَكَهُ المَوتُ ماتَ عَلى غَيرِ مِلَّتى وَيَلقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَيهِ غَضبانٌ؛
كسى كه در دنيا به امانتى خيانت كند و آن را به صاحبش برنگرداند و آنگاه بميرد بر دين من نمرده است و با خدا ديدار مىكند در حالى كه بر او خشمگين است.
امالى صدوق، ص516
حدیث (3) امام صادق عليهالسلام :
اَبصَرَ رسول اللّه صلىاللهعليهوآله رَجُلاً شَعثا شَعرُ رَأسِهِ وَ سَخَةً ثيابُهُ، سَيِّئَةً حالُهُ فَقال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله : مِن الدّينِ المُتعَةُ وَ اِظهارُ النِّعمَةِ؛
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله مردى را ديدند كه موهاى ژوليده و جامهاى چركين و سر و وضع نامرتّبى داشت، فرمودند: بهره بردن از نعمتهاى خدا و آشكار ساختن نعمت جزء دين است.
كافى، ج 6، ص 439، ح 5
حدیث (4) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
أَلا اُخبِرُكُم بِأَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصِّيامِ وَالصَّلاةِ وَالصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَينِ، فَإِنَّ فَسادَ ذاتِ البَينِ هِىَ الحالِقَةُ؛
آيا شما را به چيزى با فضيلتتر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاه نكنم؟ آن چيز اصلاح ميان مردم است، زيرا تيره شدن رابطه ميان مردم ريشهكن كننده دين است.
نهج الفصاحه، ح458
حدیث (5) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ما مِن شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَيطانُهُ : يا وَيلَهُ ، يا وَيلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُـثَى دينِهِ ، فَليَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِى الثُّـلُثِ الباقى ؛نوادر راوندى، ص 112
هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مىآورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش ، تقواى الهى پيشه سازد .
حدیث (6) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلغيبَةُ اَسرَعُ فى دينِ الرَّجُلِ المُسلِمِ مِنَ الكِلَةِ فى جَوفِهِ؛
غيبت كردن در (نابودى) دين مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست.
كافى، ج2، ص357، ح1
حدیث (7) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
رسول اكرم صلىاللهعليهوآله :
يا عَلىُّ مَن أَكَلَ الحَلالَ صَفادينُهُ، وَرَقَّ قَلبُهُ، وَدَمِعَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ تَعالى وَلَم يَكُن لِدَعوَتِهِ حِجابٌ؛
اى على هر كس حلال بخورد، دينش صفا مىيابد، رقّت قلب پيدا مىكند، چشمانش از ترس خداوند متعال پر اشك مىشود و براى (استجابت) دعايش مانعى نمىباشد.
ميراث حديث، ج2، ص18، ح2
حدیث (8) امام على عليه السلام :
إِنَّ اللّهَ فَرَضَ الجِهادَ وَعَظَّمَهُ وَجَعَلَهُ نَصرَهُ وَناصِرَهُ. وَاللّهِ ما صَلُحَت دُنيا وَلادينٌ إِلاّ بِهِ؛
در حقيقت خداوند جهاد را واجب گردانيد و آن را بزرگداشت و مايه پيروزى و ياور خود قرارش داد. به خدا سوگند كار دنيا و دين جز با جهاد درست نمىشود.
وسائل الشيعه، ج11، ص9، ح15
حدیث (9) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
إذا أرادَ اللّه بِأهلِ بَيتٍ خَيرا فَقَّهَهُم فِى الدّينِ وَوَقَّرَ صَغيرُهُم كَبيرَهُم وَرَزَقَهُمُ الرِّفقَ فى مَعيشَتِهِم وَالقَصدَ فى نَفَقاتِهِم وَبَصَّرَهُم عُيُوبَهُم فَيَتُوبُوا مِنها؛
هرگاه خداوند براى خانواده اى خير بخواهد آنان را در دين دانا مى كند، كوچك ترها بزرگ ترهايشان را احترام مى نمايند، مدارا در زندگى و ميانه روى در خرج روزيشان مى نمايد و به عيوبشان آگاهشان مى سازد تا آنها را برطرف كنند.
نهج الفصاحه، ح 147
حدیث (10) امام على عليهالسلام :
مَن أَتى غَنيّا فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دينِهِ؛
هر كس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع كند دو سوم دينش از بين برود.
نهج البلاغه، حكمت 228
حدیث (11) امام رضا علیه السلام:
لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛
هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبتها و بلاها.
بحار الانوار، ج 78، ص 339، ح1
حدیث (12) امام حسین علیه السلام:
لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب؛
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
تحف العقول، ص 251
حدیث (13) امام على عليهالسلام :
لِکُلِّ شَیءٍ وَجهٌ وَ وَجهُ دینِکم الصَّلاةُ؛
هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است.
بحار الانوار، ج82، ص227
حدیث (14) امام صادق عليهالسلام :
اَلْمُؤْمِنُ لايُخْلَقُ عَلَى الْكِذْبِ وَلا عَلَى الْخيانَةِ وَ خِصْلَتانِ لا يَجْتَمِعانِ فِى الْمُنافِقِ، سَمْتٌ حَسَنٌ وَ فِقْهٌ فِى السُّنَّةِ؛
مؤمن در سرشتش دروغ و خيانت نيست و دو صفت است كه در منافق جمع نگردد: سيرت نيكو و دين شناسى.
تحف العقول، ص367
حدیث (15) امام على عليه السلام :
اِجْعَلِ الدِّينَ كَهْفَكَ وَالْعَدْلَ سَيْفَكَ تَنْجُ مِنْ كُلِّ سوءٍ وَتَظْفَرْ عَلى كُلِّ عَدُوٍّ؛
دين را پناهگاه و عدالت را اسلحه خود قرار ده تا از هر بدى نجات پيدا كنى و بر هر دشمنى پيروز گردى.
غررالحكم، ج2، ص 221، ح 2433
حدیث (16) پيامبر صلىاللهعليهوآله :
اِنَّما يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ، وَ لا دينَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛
همه خوبىها با عقل شناخته مىشوند و كسى كه عقل ندارد، دين ندارد.
تحف العقول، ص 54
حدیث (17) امام صادق عليهالسلام :
اِنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَـعَـلَـتْهُ السَّكينَةُ وَ اسْتَـكانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنى وَ رَضىَ بِما اُعْطىَ وَ انْفَرَدَ فَكُفىَ الاْخْوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنْيا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ وَ لَمْ يُخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ يَخَفْهُمْ وَ لَمْ يُذْنِبْ اِلَيْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ كُلِّ شَىءٍ ففازَ وَ اسْتَكْمَلَ الْفَضْلَ وَ اَبْصَرَ العافيَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛
آدم ديندار چون مىانديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مىكند متواضع است. چون قناعت مىكند، بىنياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايى را برگزيده از دوستان بىنياز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدىها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است.مردم را نمىترساند پس از آنان نمىهراسد و به آنان تجاوز نمىكند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمىبندد پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مىيابد و عافيت را به ديده بصيرت مىنگرد پس كارش به پشيمانى نمىكِشد.
امالى مفيد، ص 52، ح 14
حدیث (18) امام على عليهالسلام :
حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلامَةُ الدّينِ؛
خوشگمانى، مايه آسايش قلب و سلامت دين است.
غررالحكم، ح 4816
حدیث (19) امام سجاد عليهالسلام :
قُلْتُ لِعَلىِّ بْنِ الْحُسَينِ عليهالسلام اَخْبِرنىِ بِجَميعِ شَرايِـعِ الّدينِ، قالَ عليهالسلام : قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ؛
به امام سجّاد عليهالسلام عرض كردم: مرا از تمام دستورهاى دين آگاه كنيد، امام عليهالسلام فرمودند: حقگويى، قضاوت عادلانه و وفاى به عهد.
خصال، ص 113، ح 90
اتَّقوا اللّهَ و صُونوا دینَکُم بِالوَرَع ؛ تقوای خدا پیشه کنید و دینتان را با ورع و تقوا حفظ کنید. جهاد النفس،ح 188 لَیسَ مِنّا مَن تَرَکَ دُنیاهُ لِدِینِه وَ دینَهُ لِدُنیاه؛ از ما نیست آن که دنیاى خود را براى دینش و دین خود را براى دنیایش ترک گوید. بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۴۶حدیث (20) امام محمد باقر عليهالسلام :
حدیث (21) امام رضا عليهالسلام :
حدیث (22) امام صادق عليه السلام :
آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛
آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.
جهاد النفس، ح 545
حدیث (1) پيامبر صلى الله عليه و آله:
يا اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه وَ الشَّيطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَةُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ العاقِبَةُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ فَما كانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما كانَ مِن سَيِّئاتٍ فَلِلشَّيطانِ لَعَنَهُ اللّه ؛
اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنياست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است.
كافى، ج 2، ص 16، ح 2
حدیث (2) امام على عليه السلام :
اَلحَقُّ طَريقُ الجَنَّةِ وَ الباطِلُ طَريقُ النّارِ وَ عَلى كُلِّ طَريقٍ داعٍ؛
حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت كننده اى است.
نهج السعادة، ج 3، ص 291
حدیث (3) امام على عليه السلام :
لا یعابُ المَرءُ بِتَاخیرِ حَقهِ اِنمَا یعابُ مَن اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ؛
برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.
الامالی، ج 1، ص 76
حدیث (4) امام على عليه السلام :
ظَـلَمَ الْحَقَّ مَنْ نَصَرَ الْباطِلَ؛
هر كس باطل را يارى كند، به حق ستم كرده است.
غررالحكم، ح 6041
حدیث (5) امام على عليه السلام :
لا يُؤنِسَنَّكَ اِلاَّ الْحَقُّ وَ لا يوحِشَنَّكَ اِلاَّ الْباطِلُ؛
مبادا جز حق، با تو اُنس بگيرد و جز باطل، از تو بهراسد.
نهج البلاغه، از خطبه 130
حدیث (6) امام على عليه السلام :
اَما اِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ - فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَيْنَ اُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ - ثُمَّ قالَ: اَ لْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَيْتُ؛
هان! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست. از آن حضرت درباره معناى اين فرمايش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل اين است كه بگويى: شنيدم و حق آن است كه بگويى: ديدم.
نهج البلاغه، از خطبه 141
حدیث (7) امام على عليه السلام :
فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلى المُرتادينَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ وَلكِنْ يُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ؛
اگر باطل با حق درنياميزد، بر حقيقت جويان پوشيده نمى مانَد و اگر حق با باطل آميخته نشود، زبان دشمنان آن بريده مى شود، ليكن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از اين. (و بدين ترتيب حق و باطل درهم آميخته مى شود و شبهه پيش مى آيد).
نهج البلاغه، خطبه 50
حدیث (8) امام صادق عليه السلام :
اَبَى اللّه اَنْ يُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّه اَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَكَّ فيهِ وَ اَبَى اللّه اَنْ يَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـكافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَكَّ فيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هذا هكَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ؛
خداوند اِبا دارد از اين كه باطلى را حق معرفى نمايد، خداوند اِبا دارد از اين كه حق را در دل مؤمن، باطلى ترديدناپذير جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز به صورت حقى ترديدناپذير جلوه دهد، اگر چنين نمى كرد، حق از باطل شناخته نمى شد.
محاسن، ج 1، ص 277
حدیث (9) امام صادق عليه السلام :
لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا؛
هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند.
تفسير العياشى، ج 2، ص 53، ح 39
حدیث (10) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: اَلنَّصيحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرْكُ الْباطِلِ وَ لُزومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَيْرِ ؛
نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق و حريص بودن بر كار خير.
تحف العقول، ص 20
حدیث (11) امام على عليه السلام :
ـ وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ تَفسيرِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ الْجَماعَةِ وَ الْفُرْقَهِ ـ : اَلسُّنَّةُ ـ و اللّه ـ سُنَّةُ مُحمِّدٍ صلى الله عليه و آله وَ الْبِدْعَةُ ما فارَقَها وَ الْجَماعَةُ ـ وَ اللّه ـ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْحَقِّ وَ اِنْ قَلّوا وَ الْفُرقَةُ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْباطِلِ وَ اِنْ كَثُروا؛
در پاسخ به پرسش از معناى سنّت، بدعت، جماعت و تفرقه فرمودند: به خدا سوگند، سنّت، همان سنّت محمّد صلى الله عليه و آله است و بدعت آنچه خلاف آن باشد و به خدا قسم، جماعت، همدست شدن با اهل حق است هر چند اندك باشند و تفرقه، همدستى با اهل باطل است هر چند بسيار باشند.
كنزالعمّال، ح 1644
حدیث (12) امام على عليه السلام :
اَلا وَ مَنْ اَكَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَى الجَنَّةِ وَ مَنْ اَكَلَهُ الباطِلُ فَاِلَى النّارِ؛
بدانيد كه هر كس در راه حق از دنيا برود، به بهشت و هر كس در راه باطل از دنيا برود، به جهنم مى رود.
نهج البلاغه، از نامه 17
حدیث (13) امام على عليه السلام :
اَلْحَقُّ سَيْفٌ قاطِعٌ عَلى اَهْلِ الْباطِلِ؛
حق، شمشير بُرَّنده اى است بر ضد اهل باطل.
عيون الحكم والمواعظ، ص 28
حدیث (14) امام على عليه السلام :
قَليلُ الْحَقِّ يَدْفَعُ كَثيرَ الباطِلِ كَما اَنَّ الْقَليلَ مِنَ النّارِ يُحْرِقُ كَثيرَ الْحَطَبِ؛
اندكى حقّ، بسيارى باطل را نابود مى كند، همچنان كه اندكى آتش، هيزم هاى فراوانى را مى سوزاند.
غررالحكم، ح 6735
حدیث (15) امام صادق عليه السلام :
لَيْسَ مِنْ باطِلٍ يَقومُ بِاِزاءِ الْحَقِّ اِلاّ غَلَبَ الْحَقُّ الْباطِلَ وَ ذلِكَ قَولُهُ: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الباطِلِ فَيَدْمَغُهُ...»؛
هيچ باطلى نيست كه در برابر حق بايستد مگر آن كه حق بر باطل چيره مى شود و اين سخن خداوند است: «بلكه حق را بر سر باطل مى زنيم كه آن را در هم مى كوبد...».
كافى، ج 8 ، ص 242
حدیث (16) پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلْحَقُّ ثَقيلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفيفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَةٍ تورِثُ حُزْنا طَويلاً؛
حق، سنگين و تلخ است و باطل، سبك و شيرين و بسا خواهش و هوا و هوسى كه لحظه اى بيش نمى ماند، اما غم و اندوهى طولانى به دنبال مى آورد.
مكارم الاخلاق، ص 465
حدیث (17) امام على عليه السلام :
اِصْبِرْ عَلى مَرارَةِ الْحَقِّ وَ ايّاكَ اَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ؛
تلخى حق را تحمل كن، و مبادا كه فريب شيرينى باطل را بخورى.
غررالحكم، ح 2472
حدیث (18) امام كاظم عليه السلام :
قُلِ الْحَقَّ وَ اِنْ كانَ فيهِ هَلاكُكَ فَاِنَّ فيهِ نَجاتَكَ... اِتَّقِ اللّه وَ دَعِ الْباطِلَ وَ اِنْ كانَ فيهِ نَجاتُكَ فَاِنَّ فيهِ هَلاكَكَ؛
حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد، زيرا كه نجات تو در آن است... تقواى الهى پيشه كن و باطل را فرو گذار هر چند [به ظاهر] نجات تو در آن باشد، زيرا كه نابودى تو در آن است.
تحف العقول، ص 408
حدیث (19) امام على عليه السلام :
عُبيدُاللّه بْنُ اَبى رافِعٍ مَولى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله اِنَّ الحَروريَّةَ لَمّا خَرَجَتْ وَ هُوَ مَع عَلِىِّ بنِ اَبى طالِبٍ قالوا: لا حُكْمَ اِلاّ لِلّهِ، قالَ عَلىٌّ: كَلِمَةُ حَقٍّ اُريدَ بِها باطِلٌ؛
عبيداللّه بن ابى رافع، وابسته پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى كه حروريه (خوارج) سر به نافرمانى برداشتند، او با على بن ابى طالب بود. آنها مى گفتند: داورى جز از آنِ خدا نيست. على عليه السلام فرمودند: اين سخن حقى است براى نيّت باطلى.
كنزالعمّال، ح 31556
حدیث (20) امام على عليه السلام :
اِنَّ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا يَسْتَقيمُ بِهِ الْهُدى تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْيَقينُ يَضُرُّهُ الشَّكُّ؛
براستى كه هر كس را حق سود ندهد، باطل زيانش رساند و هر كس به راه هدايت نرود، به كجراهه گمراهى افتد و هر كس يقين، او را سود نبخشد، شكّ زيانش رساند.
تحف العقول، ص 152
حدیث (21) امام على عليه السلام :
اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لكِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ؛
حق و باطل به مردم (و شخصيت افراد) شناخته نمى شوند بلكه حق را به پيروى كسى كه از آن پيروى مى كند بشناس و باطل را به دورى كسى كه از آن دورى مى كند.
امالى طوسى، ص 134، ح 216
حدیث (22) امام على عليه السلام :
لا تُقاتِلوا (تَقْتُلوا) الخَوارِجَ بَعْدى، فَلَيسَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ فَاَخْطَـأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَكَهُ؛
بعد از من با خوارج نجنگيد (آنان را نكشيد)؛ زيرا كسى كه طالب حق باشد و به آن نرسد، با كسى كه جوياى باطل باشد و به آن دست يابد، يكسان نيست.
نهج البلاغه، از خطبه 61
حدیث (23) امام باقر عليه السلام :
ما بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ. قيلَ: وَ كَيْفَ ذلِكَ يَابْنَ رَسولِ اللّه ؟ قالَ: اِنَّ الْعَبْدَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ الَّذى هُوَ لِلّهِ رِضا فَيُريدُ بِهِ غَيْرَ اللّه فَلَو اَنَّهُ اَخْلَصَ لِلّهِ لَجاءَهُ الَّذى يُريدُ فى اَسْرَعَ مِنْ ذلِكَ؛
ميان حق و باطل جز كم عقلى فاصله نيست. عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟ فرمودند: انسان كارى را كه موجب رضاى خداست براى غير خدا انجام مى دهد، در صورتى كه اگر آن را خالص براى رضاى خدا انجام مى داد، زودتر به هدف خود مى رسيد تا براى غير خدا.
محاسن، ج 1، ص 254، ح 280
حدیث (24) پيامبر صلى الله عليه و آله :
ايّاكُمْ وَ التَّلَوُّنَ فى دينِ اللّه فَاِنَّ جَماعَةً فيما تَـكْرَهونَ مِنَ الْحَقِّ خَيْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فيما تُحِبّونَ مِنَ الْباطِلِ وَ اِنَّ اللّه سُبْحانَهُ لَمْ يُعْطِ اَحَدا بِفُرْقَةٍ خَيْرا مِمَّنْ مَضى وَ لا مِمَّنْ بَقىَ ؛
از چند رنگى و اختلاف در دين خدا بپرهيزيد، زيرا يكپارچگى در آنچه حق است ولى شما آن را ناخوش مى داريد، از پراكندگى در آنچه باطل است اما خوشايند شما مى باشد، بهتر است. خداى سبحان به هيچ يك از گذشتگان و باقى ماندگان بر اثر تفرقه و جدايى خير و خوبى عطا نكرده است.
نهج البلاغه، از خطبه 176
حدیث (25) امام على عليه السلام :
اَلْكَـيِّسُ صَديقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ؛
انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل.
غررالحكم، ح 1524
حدیث (26) امام على عليه السلام :
ثَلاثٌ فيهِنَّ النَّجاةُ: لُزومُ الْحَقِّ وَ تَجَنُّبُ الْباطِلِ وَ رُكوبُ الْجِدِّ؛
نجات و رستگارى در سه چيز است: پايبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مركب جدّيت.
غررالحكم، ح 4661
حدیث (27) حضرت مسيح عليه السلام :
خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ، كونوا نُقّادَ الْكَلامِ؛
حق را از اهل باطل فراگيريد و باطل را از اهل حق فرا نگيريد. سخن سنج باشيد.
محاسن، ج 1، ص 229، ح 159
حدیث (28) امام سجاد عليه السلام :
اللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِكَ مِنْ... ايثارِ الْباطِلِ عَلَى الْحَقِّ...؛
خدايا به تو پناه مى برم از اين كه باطل را بر حق ترجيح دهم.
صحيفه سجّاديه، از دعاى 8
حدیث (29) امام سجاد عليه السلام :
اَللّهُمَّ... وَ اَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمائِرِنا وَ اَثْبِتِ الْحَقَّ فى سَرائِرِنا، فَاِنَّ الشُّكوكَ وَ الظُّنونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ وَ مُكَدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنائِحِ وَ الْمِنَنِ؛
بار الها... باطل را از درون ما محو نما و حق را در باطن ما جاى ده. زيرا كه ترديدها و گمان ها فتنه زايند و بخشش ها و نعمت ها را تيره مى سازند.
صحيفه سجاديه الجامعه، ص 410
حدیث (30) پيامبر صلى الله عليه و آله :
ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ كُنَّ فيهِ فَقَدِ اسْتَـكْمَلَ خِصالَ الاْيمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَ اِنْ غَضِبَ لَم يُخرِجْهُ مِنَ الحَقِّ وَ لَو قَدَرَ لَمْ يَتَعاطَ ما لَيْسَ لَهُ؛
سه ويژگى است كه در هر كس يافت شود، ويژگى هاى ايمان كامل مى گردد: آن كه وقتى خشنود گردد، خشنودى اش او را به باطل نكشاند و خشمش او را به هنگام خشم، از حق برون نبرد و هر گاه توان يافت، به آنچه از او نيست، دست درازى نكند.
الاصول الستة عشر، ص 35
حدیث (31) امام باقر عليه السلام :
اِتَّقُوا اللّه وَ اسْتَعينوا عَلى ما اَنْتُمْ عَلَيْهِ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتِهادِ فى طاعَةِ اللّه فَاِنَّ اَشَدَّ ما يَكونُ اَحَدُكُمْ اغْتباطا ما هُوَ عَلَيْهِ لَوْ قَدْ صارَ فى حَدِّ الآْخِرَةِ وَ انْقَطَعَتِ الدُّنْيا عَنْهُ فَاِذا كانَ فى ذلِكَ الحَدِّ عَرَفَ اَنَّهُ قَدِ اسْتَقْبَلَ النَّعيمَ وَ الْكَرامَةَ مِنَ اللّه وَ الْبُشْرى بِالْجَنَّةِ وَ اَمِنَ مِمَّنْ كانَ يَخافُ وَ اَيْقَنَ اَنَّ الَّذى كانَ عَلَيْهِ هُوَ الْحَقُّ وَ اَنَّ مَنْ خالَفَ دينَهُ عَلى باطِلٍ هالِكٍ؛
تقواى خدا پيشه كنيد و در راهى كه برگزيده ايد از پارسايى و تلاش در اطاعت فرامين الهى كمك بجوييد، كه اگر چنين كرديد بيشترين غبطه به حال يكى از شما آنگاه خواهد بود كه به سر حدّ آخرت برسد و ارتباط وى از دنيا قطع شده باشد، پس آنگاه كه به چنين منزلگاهى رسيد ، مى فهمد (مى بيند) كه نعمت و كرامت از طرف خداوند به وى رو نموده و بشارت بهشت به وى داده مى شود و ايمن مى شود از آنچه مى ترسيد و يقين مى كند كه راهش بر حق بوده و هر كس
بر خلاف راه او بوده بر باطلى هلاك كننده بوده است.
محاسن، ج 1، ص 177
حدیث (32) امام صادق عليه السلام :
اِنَّ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ اَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّكَ عَلَى الْباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَكَ وَ اَنْ لا يَجوزَ مَنْطِقُكَ عِلْمَكَ؛
از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نيز از حقيقت ايمان آن است كه گفتار تو از دانشت بيشتر نباشد.
محاسن، ج 1، ص 205
حدیث (33) امام صادق عليه السلام :
اِنَّ لِلْحقِّ دَوْلَةً وَ لِلْباطِلِ دَوْلَةً وَ كُلُّ واحِدٍ مِنْهُما فى دَوْلَةِ صاحِبِهِ ذَليلٌ؛
براستى كه حق را دولتى است و باطل را دولتى، و هر يك از اين دو، در دولت ديگرى ذليل است.
كافى، ج 2، ص 447، ح 12
حدیث (34) امام صادق عليه السلام :
لَنْ تَبْقَى الاَرْضُ اِلاّ وَ فيها عالِمٌ يَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛
هرگز زمين باقى نمى ماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مى شناسد.
محاسن، ج 1، ص 234
حدیث (35) امام صادق عليه السلام :
قُلْتُ لاَِبى عَبْدِ اللّه عليه السلام : اُطْعِمُ سائِلاً لا اَعْرِفُهُ مُسْلِما؟ فَقالَ: نَعَمْ اَعْطِ مَنْ لا تَعْرِفُهُ بِوِلايَةٍ وَ لا عَداوَةٍ لِلْحَقِّ اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ يَقولُ: «و قولوا لِلنّاسِ حُسْنا» و لا تُطْعِمْ مَنْ نَصَبَ لِشَىْ ءٍ مِنَ الْحَقِّ اَوْ دَعا اِلى شَىْ ءٍ مِنَ الْباطِلِ؛
آيا به فقيرى كه نمى دانم مسلمان است غذا بدهم؟ حضرت فرمود: آرى، به كسى كه نمى دانى دوست است يا دشمن حق، غذا بده؛ زيرا خداوند مى فرمايد: «با مردم به نيكى سخن بگوييد» ولى به كسى كه با حق دشمنى مى كند و يا به باطلى دعوت مى كند غذا مده.
كافى، ج 4، ص 13
حدیث (36) پيامبر صلى الله عليه و آله :
لا يُكْمِلُ الْمُؤمِنُ ايمانَهُ حَتّى يَحتَوىَ عَلى مِائَةٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ:... لا يَقْبَلُ الْباطِلَ مِن صَديقِهِ وَ لا يَرُدُّ الْحَقَّ مِنْ عَدُوِّهِ...؛
ايمان مؤمن كامل نمى شود، مگر آن كه 103 صفت در او باشد:... باطل را از دوستش نمى پذيرد و در مقابله با دشمن، حق را پايمال نمى كند.
بحارالأنوار، ج 67، ص 310
حدیث (37) امام صادق عليه السلام :
كَلامٌ فى حَقٍّ خَيرٌ مِن سُكوتٍ عَلى باطِلٍ؛
سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است.
من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 396
حدیث (38) امام على عليه السلام :
اِتَّقوا خِداعَ الاْآمالِ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلِ يَوْمٍ لَمْ يُدْرِكْهُ وَ بانى بِناءٍ لَمْ يَسْكُنْهُ وَ جامِعِ مالٍ لَمْ يأكُلْهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ باطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ اَصابَهُ حَراما وَ احْتَمَلَ بِهِ اَثاما؛
از خدعه و حيله آرزوها بپرهيزيد. چه بسيار آرزومندِ روزى كه به آن روز نمى رسد و چه بسيار سازنده اى كه در ساخته اش ساكن نمى شود و چه بسيار جمع كننده مالى كه از آن استفاده نمى كند و شايد آن مال را از باطل به دست آورده و يا از حق كسى جلوگيرى كرده، تا به آن مال رسيده است و بايد بار همه آن گناهان را به دوش كشد.
غررالحكم، ح 2563
حدیث (39) امام على عليه السلام :
اَيُّهَا النّاسُ لَوْ لَمْ تَـتَخاذَلوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنوا عَنْ تَوْهينِ الْباطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوىَ عَلَيْكُمْ... ؛
اى مردم! اگر در يارى حق كوتاهى نمى كرديد و در خوار ساختن باطل سستى نمى نموديد، كسانى كه همپايه شما نيستند، در شما طمع نمى كردند و هيچ قدرتى بر شما مسلط نمى شد.
نهج البلاغه، از خطبه 165
حدیث (40) امام على عليه السلام :
مَنْ رَكِبَ الْباطِلَ اَذَلَّهُ مَرْكَبُهُ. مَن تَعَدَّى الحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ؛
كسى كه بر باطل سوار شود، مَركبش او را ذليل خواهد كرد. كسى كه از راه حق منحرف شود راه بر او تنگ خواهد شد.
عيون الحكم والمواعظ، ص 444
حدیث (41) امام على عليه السلام :
نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُيوشَ الْباطِلِ؛
ما (اهل بيت) ستون هاى حق را استوار و لشكريان باطل را متلاشى كرديم.
عيون الحكم والمواعظ، ص 499
حدیث (42) امام صادق عليه السلام :
اِنَّ الْقَلْبَ لَيَـتَجَلْجَلُ فِى الْجَوْفِ يَطْلُبُ الحَقَّ فَاِذا اَصابَهُ اطْمَاَنَّ وَ قَرَّ؛
به راستى كه دل در درون سينه بى قرار است و به دنبال حق مىگردد و چون به آن رسيد، آرام و قرار مىگيرد.
كافى، ج 2، ص 421
حدیث (43) امام حسن مجتبی عليه السلام :
إنّا أهلُ بَيتٍ إذا عَلِمنَا الحَقَّ تَمَسَّكَنا بِهِ
ما خاندانى هستيم كه هرگاه حق را شناختيم ، بدان چنگ در مىزنيم .
اهل بيت : ج 1 ص 468 ح 733
حدیث (1) لقمان حكيم عليهالسلام :
يَا بُنَىَّ اِذَا امتَلأََتِ المَعِدَةُ نَامَتِ الفِكرَةُ وَ خَرِسَتِ الحِكمَةُ وَ قَعَدَتِ الاَعضَاءُ عَنِ العِبادَةِ؛ فرزندم هرگاه شكم پر شود، فكر به خواب مىرود و حكمت، از كار مىافتد و اعضاى بدن از عبادت باز مىمانند.
مجموعه ورام، ج 1، ص 102
مَن أَحجَمَ عَنِ الرَّىِ وَعَيِيَت بِهِ الحِيَلُ كانَ الرِّفقَ مِفتاحُهُ؛ بحارالأنوار، ج78، ص128، ح11 لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ؛ عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است. تحف العقول، ص448 العِلمُ وَراثَهٌ کَریمَهٌ ، وَ الادابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ ، وَ الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ؛ علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئی)،ج21،ص9 إِنَّ الْمُؤْمِنَ... إذا سَكَتَ فَكَّرَ... وَالْمُنافِقُ إِذا سَكَتَ سَها؛ سكوت مؤمن تفكر و سكوت منافق غفلت است. تحف العقول، ص212 اَوصانى رَبّى بِسَبعٍ: اَوصانى بِالاِْخلاصِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانيَةِ وَ اَن اَعْفُوَ عَمَّن ظَلَمَنى و اُعْطىَ مَن حَرَمَنى و اَصِلَ مَنْ قَطَعَنى و اَن يَكونَ صَمْتى فِكْرا وَ نَظَرى عِبَرا؛ پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه به من ظلم نموده، بخشش به كسى كه مرا محروم كرده، رابطه با كسى كه با من قطع رابطه كرده، و سكوتم همراه با تفكّر و نگاهم براى عبرت باشد. كنزالفوائد،ج2،ص11 اَفضَلُ العِبادةُ اِدمانُ التَّفکُّرفی اللهِ و فی قُدرَتهِ؛ برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست. جهادالنفس، ح53 فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛ یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است. بحارالانوار،ج71ص326
حدیث (2) امام حسين عليه السلام :
هر كس فكرش به جايى نرسد و راه تدبير بر او بسته شود، كليدش مداراست.حدیث (3) امام حسن عسکری علیه السلام:
حدیث (4) امام علی علیه السلام:
حدیث (5) امام على عليهالسلام :
حدیث (6) پيامبر صلىاللهعليهوآله :
حدیث (7) امام صادق (ع):
حدیث (8) امام صادق (ع):
حدیث (1) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
يا عَلىُّ اَلعَقلَ مَا اكتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ وَطُلِبَ بِهِ رِضَى الرَّحمنِ؛
يا على عقل چيزى است كه با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان به دست مى آيد.
من لایحضره الفقیه،ج4،ص369
حدیث (2) امام على عليه السلام :
أَعقَلُ النّاسِ أَبعَدُهُم عَن كُلِّ دَنيَّةٍ؛
عاقل ترين مردم كسى است كه از همه پَستى ها دورتر باشد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص52
حدیث (3) امام على عليه السلام :
مَن لَم يُهَذِّب نَفسَهُ لَم يَنتَفِع بِالعَقلِ؛
هر كس خود را تزكيه نكند، از عقل بهره نمى برد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم،240
حدیث (4) امام حسین عليه السلام:
لا يَكمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ؛
عقل جز با پيروى از حق كامل نمى شود.
بحار الانوار(ط-بیروت)ج75،ص127
حدیث (5) امام على عليه السلام :
أَفضَلُ النّاسِ عَقلاً أَحسَنُهُم تَقديرا لِمَعاشِهِ وَأَشَدُّهُمُ اهتِماما بِإِصلاحِ مَعادِهِ؛
عاقل ترين مردم كسى است كه در امور زندگيش بهتر برنامه ريزى كند و در اصلاح آخرتش بيشتر همّت نمايد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص52
حدیث (6) امام على عليه السلام :
زكوةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ؛
زكات عقل تحمّل نادانان است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص56،ح527
حدیث (7) امام على عليه السلام :
رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنيا ثَمَرَةُ العَقلِ؛
دورى از تجمّلات دنيا ميوه عقل است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص241،ح4879
حدیث (8) امام على عليه السلام :
لَيسَ العاقِلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ وَلكِنَّ العاقِلُ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشَّرَّينِ؛
عاقل آن نيست كه خير را از شر تشخيص دهد، بلكه عاقل كسى است كه ميان دو شر، آن را كه ضررش كمتر است بشناسد.
بحار الانوار(ط-بیروت)ج75،ص6
حدیث (9) قال الحسين عليه السلام :
إذا وَرَدَت عَلَى العاقِلِ لُمَّة ٌ قَمَعَ الحُزنَ بِالحَزمِ وَ قَرَعَ العَقلَ لِلاِحتيالِ؛
چون براى عاقل مشكلى پيش آيد، غم خود را با هوشيارى و دورانديشى از ميان مى برد و عقل را به چاره جويى وامى دارد.
نزهة الناظر و تنبیه الخاطر،ص84
حدیث (10) امام باقر عليه السلام :
إنَّ اللّه تَبارَكَ وَتَعالى يُحاسِبُ النّاسَ عَلى قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقُولِ فِى الدُّنيا؛
خداوند (در روز قيامت) از بندگانش به مقدار عقلى كه به آنها داده بازخواست خواهد كرد.
غررالحكم، ج 6، ص 441، ح 10926
حدیث (11) امام على عليه السلام :
يَنبَغى لِلعاقِلِ اَن يَحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ وَ سُكرِ القُدرَةِ ، وَ سُكرِ العِلمِ ، وَ سُكرِ المَدحِ وَ سُكرِ الشَّبابِ ، فَاِنَّ لِكُلِّ ذالِكَ رياحا خَبيثَةً تَسلُبُ العَقلَ وَ تَستَخِفُّ الوَقارَ ؛
سزاوار است كه عاقل ، از مستى ثروت، قدرت ، دانش ، ستايش و مستى جوانى بپرهيزد، چرا كه هر يك را بادهاى پليدى است كه عقل را نابود مى كند و وقار و هيبت را كم مى نمايد .
تصنیف غرر الحكم و دررالکلم،ص66، ح875
حدیث (12) رسول خدا صلی الله علیه و آله:
مَن اُلهِمَ الصِّدقَ فى كَلامِهِ وَ الإنصافَ مِن نَفسِهِ وَ بِرَّ والِدَيهِ وَ وَصلَ رَحِمِهِ، اُنسِى ءَ لَهُ فى اَجَلُهُ وَ وُسِّعَ عَلَيهِ فى رِزقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقلِهِ وَ لُـقِّنَ حُجَّتَهُ وَقتَ مُساءَلَتِهِ ؛
به هر كس، راستگويى در گفتار، انصاف در رفتار، نيكى به والدين و صله رحم الهام شود، اجلش به تأخير مى افتد، روزيش زياد مى گردد، از عقلش بهره مند مى شود و هنگام سئوال [مأموران الهى] پاسخ لازم به او تلقين مى گردد.
اعلام الدين، ص 265
حدیث (13) امام على عليه السلام :
اَلحِلمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالعَقلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاستُر خَلَلَ خَلقِكَ بِحِلمِكَ وَقاتِل هَواكَ بِعَقلِكَ؛
بردبارى پرده اى پوشاننده و عقل شمشيرى برنده است، پس عيبهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان و با عقلت به جنگ هوا و هوست برخيز.
نهج البلاغه، حكمت 424
حدیث (14) امام على عليه السلام :
حدیث (1) قال رسول الله (ص) :
أَعلَمُ النّاسِ مَن جَمَعَ عِلمَ النّاسِ إِلى عِلمِهِ؛
داناترين مردم كسى است كه دانش ديگران را به دانش خود بيفزايد.
من لا یحضره الفقیه، ج4، ص395
حدیث (2) قال رسول الله (ص) :
يا عَلىُّ وَلِلعالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: صِدقُ الكَلِمِ وَاجتِنابُ الحَرامِ وَأَن يَتَواضَعَ لِلنّاسِ كُلِّهِم؛
يا على دانشمند سه نشانه دارد: راستگويى، حرامگريزى و فروتنى در برابر همه مردم.
التوحيد، ص 127
حدیث (3) امام صادق عليهالسلام :
لايَنبَغى لِمَن لَم يَكُن عالِما أَن يُعَدَّ سَعيدا؛
كسى كه بهرهاى از دانش ندارد معنا ندارد كه ديگران او را سعادتمند بدانند.
تحف العقول، النص،ص364
حدیث (4) قال رسول الله (ص) :
اَلنّاسُ رَجُلانِ: عالِمٌ و مُتَعَلِّمٌ وَلاخَيرَ فيما سِواهُما؛
مردم دو گروهاند: دانشمند و دانشاندوز و در غير اين دو، خيرى نيست.
نهج الفصاحه،ص788
حدیث (5) قال رسول الله (ص) :
اَلمُفتونَ سادَةُ العُلَماءِ وَ الفُقَهاءُ قادَةٌ اُخِذَ عَلَيهِم اَداءُ مَواثيقِ العِلمِ وَ الجُلوسُ اِلَيهِم بَرَكَةٌ وَ النَّظَرُ اِلَيهِم نورٌ؛
فتوا دهندگان بزرگانِ دانشمنداناند و فقيهان پيشوايانى كه از آنان بر اداى پيمان علم تعهد گرفته شده است، نشستن نزد آنان بركت است و نگاه به آنان روشنى است.
تاريخ بغداد، ج 4، ص 159
حدیث (6) امام صادق عليهالسلام :
لَن تَبقَى الاَرضُ اِلاّ وَ فيها عالِمٌ يَعرِفُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛
هرگز زمين باقى نمىماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مىشناسد.
محاسن، ج 1، ص 234
حدیث (7) امام علی علیه السلام:
رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ؛
چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودی نمی دهد.
نهج البلاغه،ص755
حدیث (8) امام صادق علیه السلام:
العُلَماءُ حُكّامٌ عَلَى المُلوكِ؛
عالمان فرمانرواى بر شهرياران هستند.
کنز الفوائد،ج2،ص33
حدیث (9) پيامبر صلى لله عليه و آله :
اَلا اِنَّ شَرَّ الشَّرِّ شِرارُ العُلَماءِ وَ اِنَّ خَيرَ الخَيرِ خيارُ العُلَماءِ؛
بدانيد كه بدترين بدها، علماى بدند و بهترين خوبان علماى خوبند.
منية المريد، ص 137
حدیث (10) امام على عليهالسلام :
عَلَيكَ بِمُداراةِ النّاسِ وَ اِكرامِ العُلَماءِ وَ الصَّفحِ عَن زَلاّتِ الخوانِ فَقَد اَدَّبَكَ سَيِّدُ الوَّلينَ وَ الخِرينَ بِقَولِهِ (ص) : اُعفُ عَمَّن ظَـلَمَكَ وَ صِل مَن قَطَعَكَ وَ اَعطِ مَن حَرَمَكَ ؛
تو را سفارش مىكنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران (دينى)؛ چرا كه سرور اولين و آخرين، تو را چنين ادب آموخته و فرموده است : «گذشت كن از كسى كه به تو ظلم كرده ، رابطه برقرار كن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده و عطا كن به كسى كه از تو دريغ نموده است».
بحارالانوار،ج75،ص71
حدیث (11) امام على عليهالسلام :
جالِسِ العُلَماءَ يَزدَد عِلمُكَ وَ يَحسُن اَدَبُكَ وتَزكُ نَفسُكَ؛
با علما معاشرت كن تا علمت زياد، ادبت نيكو و جانت پاك شود.
غررالحکم و درر الکلم،ص430
حدیث (12) امام صادق عليهالسلام :
اِنَّ الشَّيطانَ لَيَطمَعُ فى عالِمٍ بِغَيرِ اَدَبٍ اَكثَرُ مِن طَمَعِهِ فى عالِمٍ بِاَدَبٍ ، فَتَاَدَّبوا وَ اِلاّ فَاَنتُم اَعرابٌ ؛
شيطان ، در عالِمِ بىبهره از ادب بيشتر طمع مىكند تا عالِمِ برخوردار از ادب . پس ادب داشته باشيد وگرنه شما، بيابانى (فاقد تمدّن) هستيد.
أعلام الدین فی صفات المؤمنین،ص96
حدیث (13) قال رسول الله (ص) :
اَلعَدلُ حَسَنٌ وَلكِن فِى المَراءِ اَحسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلكِن فِى الغنياءِ اَحسَنُ، اَلوَرَعُ حَسَنٌ وَلكِن فِى العُلَماءِ اَحسَنُ، اَلصَّبرُ حَسَنٌ وَلكِن فِى الفُقَراءِ اَحسَنُ، اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَلكِن فِى الشَّبابِ اَحسَنُ، اَلحَياءُ حَسَنٌ وَلكِن فِى النِّساءِ اَحسَنُ؛
عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛ تقوا نيكو است اما از علما نيكوتر؛ صبر نيكو است اما از فقرا نيكوتر، توبه نيكو است اما از جوانان نيكوتر و حيا نيكو است اما از زنان نيكوتر.
نهج الفصاحه، ح 2006
حدیث (14) قال رسول الله (ص) :
مَوتُ العالِمِ مُصِيبَةٌ لا تُجبَرُ وثُلمَةٌ لا تُسَدُّ؛
درگذشت عالم مصيبتى جبران ناپذير و رخنه اى بسته ناشدنى است.
منتخب ميزان الحكمة، ح 4477
حدیث (15) امام محمدباقر علیه السلام:
عالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ اَفضَلُ مِن سَبعینَ اَلفٍ عابِدٍ؛
دانشمندی که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .
بحارالانوار، ج75 ، ص 173
حدیث (16) امام حسین علیه السلام:
مِن دَلائِلِ العالِمِ إنتقادَةِ لِحَدِیثِه وَ عِلمِه بِحَقائِقَ فُنونِ النَّظَر؛
از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است.
بحارالانوار، ج78، ص119
حدیث (17) امام صادق علیه السلام:
إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِياءِ.
دانشمندان وارثان پيامبران هستند
الکافی (ط-اسلامیه)،ج1،ص32و34
حدیث (18) پيامبر اعظم صلى لله عليه و آله :
لَعالِمٌ واحِدٌ أشَدُّ عَلَی إبلیسَ مِن الفِ عابدٍ لِأنَّ العابِد لِنَفسِهِ وَ العالِمُ لِغَیرِهِ.
وجود یک عالم برای ابلیس سخت تر از هزار عابد است زیرا عابد در فکر خود است و عالم در اندیشه دیگران
کنزالعمال ح28908
حدیث (19) امام على عليهالسلام:
جالِسِ العُلَماءَ تَسعَد
باعلما همنشینی کن تا سعادتمند شوی
غررالحكم ،ح223
حدیث (19) امام صادق (سلام الله علیه) :
عالِمٌ أفضَلُ مِنألفِ عابِدٍ وألفِ زاهِدٍ.
يك عالم برتر از هزار عابد و هزار زاهد است.
بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلّی اللّه علیهم،ج1،ص8
حدیث (1) قال رسول الله صلىاللهعليهوآله :
خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَشَرُّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ ؛
خير دنيا و آخرت با دانش است و شرّ دنيا و آخرت با نادانى.
كنزالعمال، ج13، ص151، ح36472
حدیث (2) قال رسول الله صلىاللهعليهوآله :
طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ أَلا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ بُغاةَ العِلمِ؛
طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است. خداوند جويندگان دانش را دوست دارد.
الکافی(ط-الاسلامیه)ج1،ص30،و کافی(ط-دارالحدیث)ج1،ص72
حدیث (3) قال على عليهالسلام :
كُلُّ وِعاءٍ يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ؛
فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگتر مىشود مگر ظرف دانش كه با تحصيل علوم، فضاى آن بازتر مىگردد.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج19،ص25
حدیث (4) قال على عليهالسلام :
زَكاةُ العِلمِ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ وَإجهادُ النَّفسِ فِى العَمَلِ بِهِ؛
زكات دانش، آموزش به كسانى كه شايسته آناند و كوشش در عمل به آن است.
غرر الحکم و درر الکلم،ص44،ح132
حدیث (5) قال على عليهالسلام :
خَيرُ العِلمِ مانَفَعَ؛
بهترين علم آن است كه مفيد باشد.
غررالحکم و دررالکلم،ص 46،ح181
حدیث (6) قال الصادق عليهالسلام :
مَن تَعَلَّمَ العِلمَ وَعَمِلَ بِهِ وَعَلَّمَ لِلّهِ دُعِىَ فى مَلَكُوتِ السَّماواتِ عَظيما فَقيلَ: تَعَلَّمَ لِلّهِ وَعَمِلَ لِلّهِ وَعَلَّمَ لِلّهِ؛
هر كس براى خدا دانش بياموزد و به آن عمل كند و به ديگران آموزش دهد، در ملكوت آسمانها به بزرگى ياد شود و گويند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل كرد و براى خدا آموزش داد.
الذریعه الی حافظ الشریعه(شرح اصول کافی) ج1،ص56
حدیث (7) قال على عليهالسلام :
پاِنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ وَ نورُ البصارِ مِنَ العَمى وَ قُوَّةُ البدانِ مِنَ الضَّعفِ؛
به راستى كه دانش، مايه حيات دلها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدنهاى ناتوان است.
امالى صدوق، ص 616، ح 1
حدیث (8) قال على عليهالسلام :
حدیث (9) قال على عليهالسلام :
يَنبَغى لِلعاقِلِ اَن يَحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ وَ سُكرِ القُدرَةِ ، وَ سُكرِ العِلمِ ، وَ سُكرِ المَدحِ وَ سُكرِ الشَّبابِ ، فَاِنَّ لِكُلِّ ذالِكَ رياحا خَبيثَةً تَسلُبُ العَقلَ وَ تَستَخِفُّ الوَقارَ؛
سزاوار است كه عاقل ، از مستى ثروت، قدرت ، دانش ، ستايش و مستى جوانى بپرهيزد، چرا كه هر يك را بادهاى پليدى است كه عقل را نابود مىكند و وقار و هيبت را كم مىنمايد.
غرر الحكم، ح 10948
حدیث (10) قال الصادق عليهالسلام :
اِنَّ مِن حَقيقَةِ اليمانِ اَن تُؤثِرَ الحَقَّ وَ اِن ضَرَّكَ عَلَى الباطِلِ وَ اِن نَفَعَكَ وَ اَن لا يَجوزَ مَنطِقُكَ عِلمَكَ؛
از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نيز از حقيقت ايمان آن است كه گفتار تو از دانشت بيشتر نباشد.
محاسن، ج 1، ص ،205،ح57
حدیث (11) قال الصادق عليهالسلام :
لايَزالُ المُؤمِنُ يُورِثُ أَهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَ الدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعا؛
مؤمن همواره خانواده خود را از دانش و ادب شايسته بهره مند مى سازد تا همه آنان را وارد بهشت كند.
مستدرك الوسايل، ج12، ص201، ح13881
حدیث (12) قال على عليهالسلام :
اَلعِلمُ قاتِلُ الجَهلِ؛
دانش، نابود كننده نادانى است.
غررالحکم و دررالکلم،ص44،ح107
حدیث (13) قال على عليهالسلام :
اَلا اِنَّ فيهِ عِلمَ مايَأتى وَالحَديثَ عَنِ المَاضى وَدَواءَ دائِكُم ونَظمِ ما بَينَكُم؛
آگاه باشيد كه دانش آينده، اخبار گذشته و درمان دردهايتان و نظم ميان شما در قرآن است.
نهج البلاغه، خطبه 158
حدیث (14) قال على عليهالسلام :
إِذا تَفَقَّهَ الرَّفيعُ تَواضَعَ؛
انسان بلند مرتبه چون به فهم و دانايى رسد، متواضع مى شود.
شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحكم، ج3، ص133، ح4048
حدیث (15) قال على عليهالسلام :
اَلعِلمُ کَنزٌ عَظیمٌ لایَفنی؛
علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی شود.
غرر الحکم و درر الکلم،ص42،ح63
حدیث (16) قال على عليهالسلام :
العِلمُ وَراثَهٌ کَریمَهٌ ، وَ الادابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ ، وَ الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ؛
علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
نهج البلاغه،ص469،ح5
حدیث (17) پيامبر صلىاللهعليهوآله :
أنَّهُ إذا قالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبىِّ قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَقالَ الصَّبىُّ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ كَـتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِىِّ و بَراءَةً لأِبـَوَيهِ و بَراءَةً لِلمُعَلِّمِ؛
وقتى معلم به كودك بگويد: بگو بسم اللّه الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كند خداوند براى كودك و پدر و مادرش و معلم، برائت از آتش در نظر خواهد گرفت.
بحارالانوار(ط-بیروت)،ج۸۹،ص257
حدیث (18) امام على عليهالسلام :
عِلمُ الْمُنافِقِ في لِسانِهِ وَعِلْمُ الْمُؤْمِنِ في عَمَلِهِ؛
دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
غررالحكم، ح10502،ح2817
حدیث (19) امام على عليهالسلام :
تَغَرَّبْ عَنِ الأَْوْطانِ فى طَـلَبِ الْعُلا وَسافِرْ فَفِى الأَْسْفارِ خَمْسُ فَوائِدَ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَاكْتِسابُ مَعيشَةٍ وَعِلْمٌ وَآدابٌ وصُحْبَةُ ماجِدٍ؛
براى كسب بلند مرتبگى از وطن خود دور شو و سفر كن كه در مسافرت پنج فايده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزى و دانش و آداب زندگى، و همنشينى با بزرگواران.
مستدرك الوسائل، ج 8، ص 115، ح 9199
حدیث (20) امام على عليهالسلام :
اِنَّ الْعِلْمَ حَياةُ الْقُلوبِ وَ نورُ الاَْبْصارِ مِنَ الْعَمى وَ قُوَّةُ الاَْبْدانِ مِنَ الضَّعْفِ؛
به راستى كه دانش، مايه حيات دلها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدنهاى ناتوان است.
امالى صدوق، ص 493، ح 1
حدیث (21) پيامبر صلىلله عليه و آله :
اَلْعِلْمُ رَأسُ الْخَيْرِ كُلِّهِ، وَ الْجَهْلُ رَأسُ الشَّرِّ كُلِّهِ ؛
دانايى سرآمد همه خوبىها و نادانى سرآمد همه بدىهاست.
بحارالأنوار، ج75، ص 175، ح 9
حدیث (22) امام على عليه السلام :
اَلْعِلْمُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ، اَلْجَهْلُ اَصْلُ كُلِّ شَرٍّ؛
دانايى، ريشه همه خوبىها و نادانى ريشه همه بدىهاست.
غررالحكم، ح 17 و 1096
حدیث (23) امام على عليهالسلام :
رَأْسُ الْعِلْمِ التَّمْييزُ بَيْنَ الاَْخْلاقِ وَ اِظْهارُ مَحْمودِها وَ قَمْعُ مَذْمومِها؛
بالاترين درجه دانايى، تشخيص اخلاق از يكديگر و آشكار كردن اخلاق پسنديده و سركوب اخلاق ناپسند است.
غررالحکم و دررالکلم،ص63، ح 759
حدیث (24) امام على عليهالسلام :
جالِسِ الْعُلَماءَ يَزْدَدْ عِلْمُكَ وَ يَحْسُنْ اَدَبُكَ وتَزكُ نَفسُكَ؛
با علما معاشرت كن تا علمت زياد، ادبت نيكو و جانت پاك شود.
غررالحکم و دررالکلم،ص430،ح9791
حدیث (25) امام على عليهالسلام :
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَليَبْدَأ بِتَعْليمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْليمِ غَيْرِهِ وَلْيَكُنْ تَاْديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبْلَ تَأْديبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاِْجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِمْ؛
كسى كه خود را پيشواى مردم قرار داده، بايد پيش از آموزش ديگران، خود را آموزش دهد و پيش از آنكه ديگران را با زبان، ادب بياموزد، باكردارش ادب آموزد و البته آموزش دهنده و ادبآموز خود بيش از آموزگار و ادبآموز مردم، شايسته تجليل است.
مثیرالاحزان،ص50
حدیث (26) امام على عليهالسلام :
يا مُؤمِنُ اِنَّ هذَا العِلمَ وَالاَْدَبَ ثَمَنُ نَفْسِكَ فَاجْتَهِد فى تَعَلُّمِهِما ، فَما يَزيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ اَدَبِكَ يَزيدُ فى ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ ، فَاِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدى اِلى رَبِّكَ وَ بِالاَْدَبِ تَحْسِنُ خِدْمَةَ رَبِّكَ وَبِأَدَبِ الْخِدْمَةِ يَسْتَوجِبُ الْعَبْدُ وَلايَتَهُ وَقُرْبَهُ ، فَاقْبَلِ النَّصيحَةَ كى تَنْجُوَ مِنَ الْعَذابِ؛
اى مؤمن! به تحقيق اين دانش و ادب بهاى جان توست پس در آموختن آن دو بكوش كه هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود بر قيمت و قَدْرت افزوده مىشود ؛ زيرا با دانش به پروردگارت راه مىيابى و با ادب به پروردگارت خوش خدمتى مىكنى و با ادب در خدمتگزارى، بنده سزاوار دوستى و نزديكى به او مىشود . پس [اين [نصيحت را بپذير تا از عذاب بِرَهى.
بحار الانوار(ط-بیروت)،ج1،ص180،ح64
حدیث (27) پيامبر صلىلله عليه و آله :
اَلْعِلمُ إمامُ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ تابِعُهُ يُلهَمُ بِهِ السُّعَداءُ وَ يُحْرَمُهُ الأْشقياءُ؛
دانش پيشواى عمل و عمل پيرو آن است. به خوشبختان دانش الهام مىشود و بدبختان از آن محرومند.
الأمالى، طوسى، ص 488، ح 38
حدیث (28) پيامبر صلىاللهعليهوآله :
قَلْبٌ لَيْسَ فيهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِكْمَةِ كَبَيْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّهَ لا يَعْذِرُ عَلَى الْجَهْلِ؛
دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد و نادان نميريد. براستى كه خداوند، بهانهاى را براى نادانى نمىپذيرد.
نهج الفصاحه،ص600
حدیث (29) امام علی عليهالسلام :
قُم عَن مَجلِسِکَ لِاَبیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ اِن کُنتَ اَمیراً؛
به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
غررالحکم،ص435،ح9970
حدیث (30) رسول اکرم (ص):
اَجوَدُکُم مِن بَعدی رَجُلٌ عَلِمَ عِلماً فَنَشَرَ عِلمَهُ؛
بخشنده ترین شما پس از من کسی است که دانشی بیاموزد آنگاه دانش خود را بپراکند.
بحارالانوار،ج75،ص172
حدیث (31) امام محمد باقر عليهالسلام :
ما شیبَ شیءٌ بشیءٍ اَحسن مِن حِلمٍ بعلمٍ؛
چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد.
(بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی ، ج 75 ، ص 172 )
حدیث (32) پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله):
مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم.
هر كس به آنچه می داند عمل كند، خداوند دانش آنچه را كه نمی داند به او ارزانى می دارد.
مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول،ج3،ص286
حدیث (33) امام على(سلام الله علیه) :
العِلمُ يُنجِدُ الفِكرَ.
دانش روشنى بخش انديشه است.
غررالحکم و دررالکلم،ص42،ح43
حدیث (33) امام صادق (سلام الله علیه) :
لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنكُم إلاّ غادِياً في حالَينِ: إمّا عالِماً أومُتَعَلِّماً.
دوست ندارم جوانى از شما [شيعيان] را جز بر دو گونه ببينم: دانشمند يا دانشجو.
امالی شیخ طوسی،متن،ص303
يا مَعشَرَ الفِتيانِ، حَصِّنوا اَعراضَكُم بِالدَبِ وَ دينَـكُم بِالعِلمِ؛
اى جوانان! آبرويتان را با ادب و دينتان را با دانش حفظ كنيد.
تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 210
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد