جنبههاى اعجاز قرآن
قرآن از جنبههاى مختلف معجزه است، يعنى فوق بشرى است.در اينجا به اجمال اشاره مىكنيم.از نظر كلى اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظى و معنوى.
اعجاز لفظى قرآن مربوط مىشود به مقوله زيبايى، و اعجاز معنوى آن به مقوله علمى.پس اعجاز قرآن يكى از جنبه زيبايى و هنرى است و ديگر از جنبه فكرى و علمى.هر يك از اين دو جنبه - خصوصا جنبه علمى - به نوبه خود داراى چند جهت است (1) .
الفاظ قرآن
سبك قرآن نه شعر است و نه نثر.اما شعر نيست براى اينكه وزن و قافيه ندارد.
بعلاوه، شعر معمولا با نوعى تخيل كه تخيل شاعرانه ناميده مىشود همراه است.قوام شعر به مبالغه و اغراق است كه نوعى كذب است.در قرآن تخيلات شعرى و تشبيههاى خيالى وجود ندارد.در عين حال نثر معمولى هم نيست، زيرا از نوعى انسجام و آهنگ و موسيقى برخوردار است كه در هيچ سخن نثرى تاكنون ديده نشده است.مسلمين همواره قرآن را با آهنگهاى مخصوص تلاوت كرده و مىكنند كه مخصوص قرآن است.
در دستورهاى دينى رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد.
1.اخيرا بعضى از دانشمندان مصرى و ايرانى، مدعى نوعى اعجاز در قرآن از جنبه فنى» ، يعنى نظام مخصوص در هندسه حروف و كلمات، و منحنى مخصوص در بالا رفتن تدريجى سطح آيات نازله[شدهاند.]رجوع شود به كتاب سير تحول قرآن و مقاله قرآن و كامپيوتر» در نشريه فلق، شماره اول، نشريه دانشجويان دانشكده ادبيات.
گاهى قرآن را در خانههاى خود با آهنگى چنان دلربا مىخواندند كه مردم كوچه را متوقف مىكرد.هيچ سخن نثرى مانند قرآن آهنگ پذير نيست، آنهم آهنگهاى مخصوصى كه متناسب با عوالم روحانى است نه آهنگى مناسب مجالس لهو.پس از اختراع راديو هيچ سخن روحانى نتوانست با قرآن از نظر زيبايى و تحمل آهنگهاى روحانى برابرى كند.علاوه بر كشورهاى اسلامى، كشورهاى غير اسلامى نيز از نظر زيبايى و آهنگ، قرآن را در برنامههاى راديويى خويش گنجانيدند.عجيب اين است كه زيبايى قرآن زمان و مكان را در نورديده و پشتسر گذاشته است.بسيارى از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقه عصر ديگر جور در نمىآيد و يا حد اقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگى مخصوص برخوردار مىباشند، ولى زيبايى قرآن نه زمان مىشناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
همه مردمى كه با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب يافتند.هر چه زمان مىگذرد و به هر اندازه ملتهاى مختلف با قرآن آشنا مىشوند، بيش از پيش مجذوب زيبايى قرآن مىشوند.
يهوديان و مسيحيان متعصب و پيروان برخى از مذاهب ديگر در طول چهارده قرن اسلامى انواع معارضهها براى تضعيف مقام قرآن كردهاند، گاهى نسبت تحريف دادهاند و گاهى در برخى قصههاى قرآن خواستهاند تشكيك كنند و گاهى به شكلى ديگر عليه قرآن فعاليت كردهاند، ولى هيچ گاه به خود نديدهاند كه از سخنوران ورزيده خود كمك بگيرند و به فرياد مبارزه طلبى قرآن پاسخ گويند و لا اقل يك سوره كوچك مانند قرآن بياورند و به جهانيان عرضه دارند.
همچنين در تاريخ اسلام افراد زيادى پديد آمدهاند كه به اصطلاح زنادقه» يا ملاحده» خوانده شدهاند و برخى از آنها برجستگى فوق العاده داشتهاند.اين گروه به اشكال و اقسام مختلف عليه دين» به طور كلى و قرآن خصوصا سخنانى گفتهاند و برخى از آنها خداوند سخن در زبان عربى شمرده مىشوند و احيانا به منازعه با قرآن برخاستهاند، ولى تنها كارى كه كردهاند آن بوده كه كوچكى خود و عظمت قرآن را روشنتر كردهاند.تاريخ از ابن راوندى» ، ابوالعلاء معرى» ، يا ابوالطيب متنبى» شاعر نامدار عرب، داستانها در اين زمينه آورده است.اينها كسانى بودهاند كه خواستهاند قرآن را كارى بشرى» جلوه دهند.
افراد زيادى به ادعاى پيغمبرى برخاستند و سخنانى آوردند به خيال خود شبيه قرآن، و ادعا كردند كه اين سخنان نيز مانند قرآن از جانب خداست. طليحه» ، مسيلمه» و سجاح» از اين گروه هستند.اين گروه نيز به نوعى ديگر كوچكى خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.
عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است.از رسول اكرم سخنان زيادى به صورت خطبه، دعا، كلمات قصار و حديث باقى مانده است و در اوج فصاحت است، اما به هيچ وجه رنگ و بوى قرآن ندارد. اين خود مىرساند كه قرآن و سخنان فكرى پيغمبر از دو منبع جداگانه است.
على(عليه السلام)از حدود ده سالگى با قرآن آشناست، يعنى سن على در اين حدود بود كه اولين آيات قرآن بر پيغمبر اكرم نازل شد و على مانند تشنهاى كه به آب زلال برسد آنها را فرا مىگرفت و تا آخر عمر پيغمبر در راس كاتبان وحى قرار داشت.
على حافظ قرآن بود و هميشه قرآن را تلاوت مىكرد، شبها كه به عبادت مىايستاد با آيات قرآن خوش بود.با اين وضع اگر سبك قرآن قابل تقليد مىبود، على با آن استعداد بىنظير در سخنورى و فصاحت و بلاغت كه بعد از قرآن نظيرى براى سخنش نمىتوان يافت، مىبايست تحت تاثير سبك قرآن از سبك قرآن پيروى كند و خود به خود خطابههايش به شكل آيات قرآن باشد، اما مىبينيم سبك قرآن با سبك على كاملا متفاوت است.
آنگاه كه على در ضمن خطابههاى غرا و فصيح و بليغش آيهاى از قرآن مىآورد كاملا متمايز است و ستارهاى را ماند كه در مقابل ستارگان ديگر درخشش فوق العاده دارد.
قرآن موضوعاتى را كه معمولا زمينه هنر نمايى بشر در سخن سرايى است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنورى خويش را بنمايانند آن زمينهها را انتخاب مىكنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا مىسازند، از فخر، مدح، هجو، مرثيه، غزل و توصيف زيباييهاى طبيعت، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است، موضوعاتى كه قرآن طرح كرده همه معنوى است، توحيد است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احكام است، مواعظ است، قصص است، و در عين حال در حد اعلاى زيبايى است.
هندسه كلمات در قرآن بىنظير است، نه كسى توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند بدون آنكه به زيباييهاى آن لطمه وارد سازد و نه كسى توانسته است مانند آن بسازد.قرآن از اين جهت مانند يك ساختمان زيباست كه نه كسى بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن، آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد.
سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، يعنى نه قبلا كسى با اين سبك سخن گفته است و نه بعدا كسى - با همه دعوتها و مبارزه طلبيهاى قرآن - توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد نمايد.
تحدى قرآن و مبارزه طلبى او هنوز هم همچنان مانند كوه پا برجاست و براى هميشه باقى خواهد بود.امروز هم همه مسلمانان با ايمان مردم جهان را دعوت مىكنند كه در اين مسابقه شركت كنند و اگر مثل و مانندى براى قرآن پيدا شد آنها از دعوى و ايمان خود صرف نظر مىكنند و اطمينان دارند كه چنين چيزى ميسر نيست.
ادامه مطلب...
در دنیای کنونی عدّه ای سعی در تقابل ادیان دارند و از شیوه های مختلف سعی می کنند تا اسلام را در مقابل ادیان دیگر ـ با تخریب و توهین به مقدّسات آن ـ به انزوا بکشانند. آنها یا اسلام و قرآن را نشناخته و معرفتی نسبت به آن ندارند و یا مغرضانه دست به این اقدامات می زنند. مردم جهان نیز روز به روز به این حقیقت نزدیکتر می شوند که تشنه معارف اسلام و قرآن اند و با ایمان به اسلام خشم دشمنان را برانگیخته و آنها نیز حربه ای جز توهین و تخریب به مقدسات - بخصوص قرآن - در دست خود چیزی را نمی بینند. برتری اسلام بر سایر ادیان حقیقتی است که اثبات آن دشوار نیست و همین سبب شده تا حقیقت جویان این مطلب را درک کرده و قلب خود را تسلیم اسلام کنند.
اساساً آنچه سبب شده تا ادیان الهی مختلف ظهور کنند، رشد تدریجی انسان به کمال است. انسان هر چه تکامل یابد نیاز به دین کامل تری دارد، و خداوند نیز با ارسال شریعت جدیدی به این نیاز پاسخ می گفت، که از آن با «تجدید شرایع» یاد می کنند.(1) علاوه بر این، چون انسان به آن حدّ از رشد و توان نرسیده بود تا از کتب الهی در مقابل تحریفات و خطرات محافظت کند، تحریف کتب آسمانی و یا نابودی آن در گذر حوادث ایجاب می کرد تا کتاب آسمانی جدیدی نازل شود، تا مسیر هدایت بر بندگان مسدود نگردد.(2) راهیابی خرافات و اوهام به آموزه های دین را نیز، یکی دیگر از مواردی است که ارسال شریعت جدید را ضروری می کند.(3)
در نتیجه مردم هنگامی برترین آئین را درک کرده اند که از آئین های منسوخ گذشته دست برداشته و به جدیدترین آئین روی آورند. آئینی که دو ویژگی از ضروریات آن است:
1- سلامت کتاب آسمانی آن از تحریف و دستبرد،
2- سلامت تعالیم و آموزه های آن از آمیختگی با خرافات و اوهام.
حال باید ببینیم کدام آئین است که این ویژگی ها را داراست تا با بهره گرفتن از آموزه هایش سعادت و خوشبختی ابدی را برای خود تضمین کنیم.
ما که عقیده به برتری آئین مبین اسلام بر همه ادیان دیگر داریم و ویژگی های فوق را مطابق بر آن یافته ایم، بر این عقیده ایم که ظهور دین اسلام، با اعلام جاودانگى آن و پایان یافتن دفتر نبوّت توأم بوده است.(4) این بدین دلیل است که نهایت کمال را برای بشر به ارمغان آورده است، بدون اینکه دچار تحریف و خرافه گرایی شود.
با این حال، در این نوشته به بررسی آئین یهود می پردازیم تا این ویژگی ها را در آن جستجو کنیم، باشد که مسیر حق و حقیقت برای جویندگان آن هموارتر شود. از نظر ما آئین یهود و آموزه هایش، سراسر دچار اوهام و خرافات شده و عمده دلیل آن را می توان تحریف عهد عتیق دانست. دین و آئینی که کتاب مقدّسش آلوده به تحریف شد، سندیّت و اعتبار آن خدشه دار است و نمی تواند مسیر سعادت بشر و برترین آئین باشد.
حضرت موسی(ع) در اواخر عمرش، لاویان(5) و بزرگان بنیاسرائیل را گرد آورد و تورات را به آنان سپرد و به آنان گفت: این کتاب را در صندوق عهد بگذارید و در پایان هر هفت سال، تمام بنی اسرائیل، ـ حتی زنان و کودکان و غریبان شهر- را بخوانید تا گرد آیند، آنگاه تورات را بر ایشان بخوانید تا بشنوند و تعلیم یابند و از خدا بترسند و در عمل به آن هوشیار باشند.(6) به پادشاهان یهود نیز سفارش شد در جهت حفاظت از کتاب مقدّس، طوماری از آن بنویسند و آن را بخوانند و سرلوحه کارشان سازند.
این روند ادامه داشت تا اینکه در جنگ بنی اسرائیل با بت پرستان فلسطین در عصر سموئیل نبی، صندوق عهد به دست دشمنان افتاد و مدّتها پس از این ماجرا، به بنی اسرائیل بر گردانده شد.(7) علاوه بر این در حمله ششونک ـ فرعون مصر ـ به اورشلیم نیز نسخه تورات سرگذشت مبهمی داشت.(8) با این حال ماجرا پایان نیافت، بعدها حمله بخت النصر پادشاه بابل آغاز شد(9) و در این جنگ آثار مذهبی یهودیان از بین رفت تا جایی که می توان گفت با سوختن تابوت و هیکل سلیمان در سال 586 ق.م کتاب مقدّس نیز سوزانده شد. علاوه بر این، عدّه زیادی از یهودیان به اسارت گرفته شدند و اشیای قیمتی بسیاری از معبد سلیمان مصادره شد. برخی مدّت اسارت یهودیان را هفتاد سال(10) بیان کرده اند که با حمله کوروش به بابل به پایان رسید. کوروش پادشاه ایران پس از پیروزی در این نبرد یهودیان را از بردگی و اسارت آزاد کرد و اشیاء قیمتی غارت شده از معبد را به محلّش باز گرداند و پس از اینکه از خود یهودیان شخصی را به رهبریشان گماشت، آنان را با کمال آزادی به سرزمین هاینشان برگرداند.(11)
در این هنگام یکی از بزرگان یهود به نام عزرا که عدّه ای او را همان عزیر نبی می دانند، بر آن شد تا در سال 457 ق.م تورات را بازنویسی کند(12)، امّا دیری نپائید که در زمان آنتیوکس پادشاه روم و فاتح بلاد یهود، یعنی در حدود سال 161 ق.م بار دیگر تورات سوزانده شد.(13) حتی مامورین وی تمامی خانه ها و پستوها را گشته و نسخه های مجموعه عزرا را یافته و سوزاندند. بطوری که در تاریخ ضبط شده است، در منزل هر کس نسخه ای می یافتند صاحب آن را اعدام یا جریمه می کردند.(14) امّا پس از این ماجرا، بار دیگر یهودیان کتاب مقدسشان را از دست دادند و دو مرتبه به فکر چاره افتادند. احتمالا تمام آنچه در مورد دستبرد علمای یهود در نوشتن کتاب مقدس آمده است مربوط به این دوره می باشد. آنان از محفوظات خود کتابی را نوشتند که سراسر آن، آکنده از خرافات و تحریفات است.
سوزانده شدن مکرّرِ تورات و نابودی آن در جنگ ها، زمینه تحریف و دستبرد آن را فراهم کرد.
قرآن در موارد مختلف بیان می کند که کتب آسمانی یهود تحریف شده است و کسی جز علمای یهود، عامل تحریف آن نبوده اند.
آنها برای رسیدن به مقاصد دنیوی دست به جعل زده و آنچه خود ساخته بودند به عنوان وحی الهی قلمداد می کردند. آیات را آنگونه که می خواستند معنا کرده و تفسیر به رای می نمودند و هرگاه از تحریف لفظی و معنوی آیات درمانده می شدند، راه کتمان حقایق و مخفی کردن آیات الهی را پیش می گرفتند و در نهایت از سر گناه و نافرمانی، وحی الهی را به فراموشی سپردند و خداوند آنان را از رحمتش دور ساخت.
این آنچیزی است که قرآن کریم در مورد کتاب مقدّس یهود، و تحریف آن بیان می کند:
1. «فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ:(15) پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند: این، از طرف خداست تا آن را به بهاى اندکى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند; و واى بر آنان از آنچه (از این راه) به دست مى آورند!»
2. «وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ:(16) در میان آنها کسانى هستند که به هنگام تحریف کتاب خدا، زبان خود را چنان مى گردانند که گمان کنید آن از کتاب خدا است، در حالى که از کتاب خدا نیست. و (با صراحت) مى گویند: آن از سوى خداست. با این که از سوى خدا نیست، و بر خدا دروغ مى بندند در حالى که مى دانند.»
3. «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ ... : (17)ولى بخاطر پیمان شکنى آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم; و دلهاى آنان را سخت و پر قساوت نمودیم; آنها کلمات الهى را از موردش تحریف مى کنند; و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند... .»
4. «أَلَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ:(18) کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده ایم، او (پیامبر) را همچون فرزندان خود مى شناسند; ولى جمعى از آنان، حق را در حالى که از آن آگاهند کتمان مى کنند.»
«یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیراً مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ:(19) اى اهل کتاب! فرستاده ما، به سوى شما آمد، در حالى که بسیارى از حقایق کتاب آسمانى را که شما کتمان مى کردید روشن مى سازد; و از بسیارى از آن، صرف نظر مى نماید. (آرى،) از طرف خدا، نور و کتاب روشنگرى به سوى شما آمد.»
هر چند در ابتدا عهد عتیق را به حضرت موسی(ع) و پیامبران پس از او منسوب می کردند و برایش منشا وحیانی قائل بودند، امّا بعدها وجود تناقضات بسیار در عهد عتیق سبب شد تا عدّه ای در قرون وسطا، وحیانی بودن عهد عتیق را انکار و آن را حاصل نویسندگانی ناشناس بدانند. یکی از معروفترین کسانی که در گذشته وحیانی بودن عهد عتیق را نقد کرده ابراهیم بن عزرا است. او در کتاب تفسیر خود بر سفر تثنیه، به این موضوع پرداخته است. او که نمیتوانست با صراحت در این باره سخن بگوید، مطالب خود را به صورت رمز آورده است و به مواردی خاص اشاره کرده، مواردی که حکایت از این دارد که نویسنده واقعی اسفار پنج گانه حضرت موسی(ع) نیست، بلکه این کتاب باید قرنها پس از حضرت موسی(ع) به دست فرد یا افراد دیگری نوشته شده باشد. ابن عزرا به صورت رمز به شش بخش تورات اشاره کرده که با انتساب آن به حضرت موسی(ع) سازگار نیست.(20) بعدها باروخ اسپینوزا رمزهای ابن عزرا را گشوده، خود نیز موارد متعدد دیگری بر آن افزود.(21)
در قرن هجدهم و نوزدهم نیز، جریانی انتقادی نسبت به کتاب مقدّس ظهور کرد(22) که میگفت فرقی بین کتاب مقدس و کتابهای دیگر نیست. این کتاب را نیز باید مورد نقد قرار داد. الکساندر جدیس مطالبی تحت عنوان ملاحظات انتقادی نوشت که در سال1800م در پایان ترجمه اش از کتاب مقدس منتشر شد و در آن وجود کلام الهی و نگارش تورات موجود به دست موسی(ع) مورد انکار قرار گرفت.(23) در این عصر بود که محققان به این نتیجه رسیدند که تورات وحیانی نیست و منابع مختلفی را برای آن تصوّر کردند که یکی از آنها منبع کاهنی است که با حرف: (P) نشان داده می شود.(24) طبق این تقسیم بندی، تورات پس از اسارت بابلی و در دوره کاهنان تالیف شده است که این خود مهمترین سبب در تناقض گویی در کتاب مقدس شده است. گاهی مطلبی را می گوید و پس از آن نقیضش را در جای دیگر مطرح می کند. کتب زیادی با موضوع تناقضات کتاب مقدس نوشته شده که به طرح این تناقضات پرداخته اند.(25)
این جریان انتقادی نسبت به تورات، دلالت بر دخالت کاهنان در کتابت آن دارد که زمینه ورود تناقضات و تغییرات را در کتاب مقدّس فراهم کرده است و اعتبار و سندیّت آن را خدشه دار می کند. علّامه طباطبایی در جلد هفتم تفسیر المیزان پس از بیان تناقضاتى که تورات در مورد زندگی حضرت ابراهیم(ع) بیان می کند می گوید: تناقضاتی که تورات موجود تنها در ذکر داستان ابراهیم(ع) دارد، دلیل قاطعى است بر صدق ادّعاى قرآن مبنى بر اینکه تورات و آن کتاب مقدّسى که بر موسى(ع) نازل شده، دستخوش تغییر گشته و به کلى از سندیّت ساقط شده است.(26)
خداوند در کتاب مقدس یهودیان احوالات عجیبی دارد و همانند انسان است(27) و چون مانند اوست تصمیم می گیرد از آسمان به زمین بیاید و قدمی بزند و مدّتی را در محلّی از زمین ساکن شود.(28) چون با زمین آشنا نیست، گاهی در تشخیص خانه مومنان از کفار دچار اشتباه می شود.(29) شاید هم علّت اشتباه و خطا در تشخیص خداوند این باشد که بسیاری از امور را نمی داند(30) و بخاطر ندانستن دچار لغزش های زیادی می شود که از آن پشیمان شده و مدتی را در اندوه بسر می برد.(31) او چون با آداب زندگی اجتماعی آشنا نیست گاهی عهد می شکند(32) و دروغ می گوید، در حالی که مار از او راستگوتر است(33) و سبب تفرقه بین مردم شده(34) و گاهی هوس می کند با کسی کشتی بگیرد امّا شکست می خورد. (35)
لازم به ذکر است، این خداوند که در کتاب مقدّس یهودیان معرفی شده است بر خلاف انسان در همان حالی که سه تاست یکی است(36) ولی با این حال مانند انسان دارای گیسو و لباس است. (37)
احوالات خداوند که اینگونه باشد اوضاع پیامبران الهی مشخص است!.
فرازهایی از تحریفات تورات در مورد خداوند بدین شرح است:
1. خداوند و انسان همانند یکدیگرند: (پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید.)(38)
2. خداوند بر کرسی می نشیند و لباسی زیبا و مویی پشمین دارد: (و نظر می کردم تا کرسی ها بر قرار شد و قدیم الایام - موجود ازلی - جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش او شعله های آتش و چرخهای آن آتش ملتهب بود.)(39)
3. بعضی خداوند را دیدند، در حالیکه زیر پاهایش به زینت آراسته بود: (و موسی با هارون و ناداب و ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل بالا رفت. و خدای اسرائیل را دیدند، و زیر پایهایش مثل صنعتی از یاقوت کبود شفاف و مانند ذات آسمان در صفا.)(40)
4. خداوند در قالب سه شخص بر ابراهیم(ع) وارد می شود و ابراهیم(ع) پاهای خداوند را با آب می شوید و برای او غذا می آورد: (و خداوند در بلوطستان ممری، بر وی ظاهر شد، و او در گرمای روز به در خیمه نشسته بود. ناگاه چشمان خود را بلند کرده، دید که اینک سه مرد در مقابل او ایستادهاند. و چون ایشان را دید، از در خیمه به استقبال ایشان شتافت، و رو بر زمین نهاد و گفت: «ای مولا، اکنون اگر منظور نظر تو شدم، از نزد بندة خود مگذر. اندک آبی بیاورند تا پای خود را شسته، در زیر درخت بیارامید، و لقمة نانی بیاورم تا دلهای خود را تقویت دهید و پس از آن روانه شوید، زیرا برای همین، شما را بر بندة خود گذر افتاده است.» گفتند: «آنچه گفتی بکن« پس ابراهیم به خیمه، نزد ساره شتافت و گفت: «سه کیل از آرد مَیدَه بزودی حاضر کن و آن را خمیر کرده، گِردهها بساز.» و ابراهیم به سوی رمه شتافت و گوسالة نازکِ خوب گرفته، به غلام خود داد تا بزودی آن را طبخ نماید.)(41)
5. حضرت داوود(ع) تصمیم می گیرد تا به خانه نرود، مگر اینکه برای خداوند مسکنی مهیّا کند و سرانجام خداوند صهیون را برای خود بر می گزیند: (ای خداوند برای داود به یاد آور، همه مذلّتهای او را. چگونه برای خداوند قسم خورد و برای قادر مطلق یعقوب نذر نمود که به خیمة خانه خود هرگز داخل نخواهم شد، و بر بستر تختخواب خود برنخواهم آمد، خواب به چشمان خود نخواهم داد و نه پینکی به مژگان خویش، تا مکانی برای خداوند پیدا کنم و مسکنی برای قادر مطلق یعقوب... . زیرا که خداوند صهیون را برگزیده است و آن را برای مسکن خویش مرغوب فرموده. این است آرامگاه من تا ابدالآباد. اینجا ساکن خواهم بود زیرا در این رغبت دارم.)(42)
6. خداوند وقتی می خواهد مردم مصر را عذاب کند، به مومنان می گوید خانه هایتان را با خون علامت گذاری کنید تا من شما را اشتباهاً هلاک نکنم: (و در آن شب از زمین مصر عبور خواهم کرد، و همة نخستزادگان زمین مصر را از انسان و بهایم خواهم زد، و بر تمامی خدایان مصر داوری خواهم کرد. من یهوه هستم. و آن خون، علامتی برای شما خواهد بود، بر خانههایی که در آنها میباشید. و چون خون را ببینم، از شما خواهم گذشت و هنگامی که زمین مصر را میزنم، آن بلا برای هلاک شما بر شما نخواهد آمد.)(43)
7. خداوند از عملکرد خویش پشیمان می شود: (و کلام خداوند بر سموئیل نازل شده، گفت: «پشیمان شدم که شاؤل را پادشاه ساختم زیرا از پیروی من برگشته، کلام مرا بجانیاورده است.» و سموئیل خشمناک شده، تمامی شب نزد خداوند فریاد برآورد.)(44)
8. خداوند از خلقت انسان پشیمان و محزون می شود: (و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است، و هر تصوّر از خیالهای دل وی دائماً محض شرارت است. و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمیـن ساخته بود، و در دل خود محزون گشت. و خداوند گفـت: «انسـان را که آفریـدهام، از روی زمین محو سازم، انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را، چونکه متأسف شدم از ساختن ایشـان.)(45)
9. خدای اسرائیل وعده و پیمان می شکند و می گوید: هر چند وعده داده بودم که خاندان تو و خاندان پدرت همیشه کاهنان درگاه من باشند، امّا بعد از این نمی خواهم. بلکه هر کسی که به من احترام بگذارد، او را محترم می گردانم و کسی که مرا حقیر شمارد، او را حقیر خواهم ساخت: (46) (بنابراین یهُوَه، خدای اسرائیل می گوید: البته گفتم که خاندان تو و خاندان پدرت به حضور من تا به ابد سلوک خواهند نمود. لیکن الآن خداوند می گوید: حاشا از من! زیرا آنانی را که مرا تکریم نمایند، تکریم خواهم نمود و کسانی که مرا حقیر شمارند، خوار خواهند شد.)(47)
10. خداوند دروغ می گوید و حقیقت را پنهان می کند، امّا مار حقیقت را بیان می کند: (و مار از همة حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود، هُشیارتر بود. و به زن گفت: «آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همة درختان باغ نخورید؟» زن به مار گفت: «از میوة درختان باغ میخوریم، لکن از میوة درختی کهدر وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید». مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود»)(48)
11. حضرت آدم(ع) و همسرش از دید خداوند پنهان می شوند و چون علم خداوند محدود است، نمی تواند آنها را بیابد: (و آواز خداوند خدا را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ میخرامید، و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: «کجا هستی؟)(49)
12. خداوند از روی ضعف و حسادت از اتحّاد و همدلی انسان ها هراسان می شود و به فکر تفرقه و پراکندگی انسان ها می افتد: (و گفتند: «بیایید شهری برای خود بنا نهیم، و برجی را که سرش به آسمان برسد، تا نامی برای خویشتن پیدا کنیم، مبادا بر روی تمام زمین پراکنده شویم« و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنیآدم بنا میکردند، ملاحظه نماید. و خداوند گفت: «همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کردهاند، و الآن هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند.» پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر باز ماندند.)(50)
13. و گاهی خداوند پیامبرانش را امر به کارهای نا معقولی می کند که به آن اشاره خواهیم کرد.(51)
آری، این خداوندی است که تورات معرفی می کند. خدایی که هیچ فرقی با انسان ها ندارد. خالقی که همان صفات مخلوقش را دارد. جسم است و دست و پا دارد. می خورد و می آشامد. دروغ می گوید. وعده می شکند و حسود است. علمی محدود دارد و سراسر عجز و ضعف است، امّا حقیقت چیز دیگری است و خداوند منزّه است از این تصوّرات باطل و افکار لبریز از خرافات. خدای قرآن کجا و خدای تورات کجا!
در کتاب مقدّس و تحریف شده یهودیان، پیامبران الهی نیز احوالات پیچیده ای دارند. در این کتاب نسبت هایی به انبیاء الهی که بی شک از مقام عصمت بر خوردارند، داده شده و انسان از نقل آن هم شرم دارد! ولی چون اساس این رساله نقل و ردّ همین گونه افسانه های راه یافته به کتاب مقدّس است ناچار از نقل این عبارات هستیم و پیشاپیش عذر خواهی می کنیم:
در مورد حضرت داوود(ع) آمده است که او با همسر یکی از فرماندهانش همبستر شده! و سپس با طرّاحی قتل آن فرمانده در میدان جنگ، با همسرش ازدواج می کند! (52)
ظاهراً در تورات، داوود تنها پیامبری نیست که مرتکب زنا می شود، حضرت لوط نیز مانند حضرت نوح شراب می نوشد و مستی می کند،(53) امّا به این اکتفا نکرده، و بی آنکه بداند با دخترانش همبستر می شود! (54)
حال دیگر قبحی ندارد که خداوند به حضرت هوشع(ع) دستور دهد تا با زن بدکاره ای ازدواج کند،(55) چرا که به گفته کتاب مقدّس، پیامبرانی هستند که خود از زنا متولّد شده اند! (56)
دیگر عجیب نیست که حضرت نوح دروغ بگوید. (57) زیرا پیامبرانی هستند که گناهان بزرگتری مرتکب شده اند. حضرت سلیمان(ع) مرتکب محرّمات الهی می شود و بخاطر علاقه قلبی به بتها برایشان بتکده می سازد! (58) حضرت هارون (ع) نیز بت می سازد و مردم را به پرستش بتها تشویق می کند! (59) حضرت موسی(ع) نیز دستور به قتل اسیران جنگی، حتّی زنان و کودکان داده است! (60)
در کتاب تحریف شده یهودیان آمده است که خداوند پیامبرانش را به دستورات نامعقولی امر می کرده است.
به عنوان مثال، خداوند به حضرت حزقیال(ع) می فرماید تا نانی که به نجاسات انسانی آلوده شده را بخورد و شاید بخاطر همین است که گاهی اوقات، حضرت موسی(ع) با خداوند با درشتی و خشونت رفتار می کند.(61) و یعقوب(ع) سعی دارد از راه کشتی گرفتن با خداوند و قدرت نمایی در برابر او ، صاحب رسالت و نبوت شود. (62)
آری گویا در اعتراض به این دستورات نامعقول می باشد که حضرت اشعیا(ع) سال های زیادی در میان مردم بدون لباس و با پای برهنه راه می رود، و حضرت ارمیا(ع) به گردن خویش بند و یوغ می بندد.
فرازهایی از تحریفات تورات در مورد پیامبران الهی بدین شرح است:
1. تورات می گوید حضرت داوود(ع) با زن یکی از فرماندهانش زنا می کند و پس از با خبر شدن از حاملگی او، نقشه قتل فرمانده اش را می کشد. این در حالی است که آن فرمانده وفادار در ایامی که به دستور حضرت داوود(ع) از میدان نبرد به اورشلیم می آید، امّا به منزل نمی رود. چون روا نمی داند او در کنار همسرش باشد ولی سربازانش در میدان کارزار. شرح داستان در تورات اینگونه است: (در فصل بهار، هنگامی که پادشاهان به جنگ می روند، داوود یوآب را با سپاه اسرائیل به جنگ فرستاد. آنان عمونیان را از بین بردند و شهر ربه را محاصره کردند. امّا داوود در اورشلیم ماند. یک روز، بعد از ظهر داوود از بستر برخاست و به پشت بام کاخ رفت و به قدم زدن پرداخت. از روی بام نظرش بر زنی افتاد که حمام می کرد. آن زن زیبایی فوق العاده ای داشت. داوود کسی را فرستاد تا بداند که آن زن کیست و معلوم شد که او بتشبع، دختر الیعام و زن اوریای حِتّی است. پس داوود قاصدان را فرستاد و آن زن را به حضورش آوردند و داوود با او همبستر شد. سپس به خانه خود رفت. پس از مدّتی پی برد که حامله است. پس قاصدی نزد داوود فرستاد تا حاملگی اش را به او خبر بدهد. آنگاه داوود به یوآب پیام فرستاد و از او خواست که اوریا را به نزد او بفرستد. هنگامی که اوریا آمد، داوود از حال یوآب و سپاه او و وضع جنگ جویا شد. بعد به اوریا گفت که به خانه خود برود و شست وشو کند و هدیه ای هم برای او به خانه اش فرستاد. امّا اوریا به خانه خود نرفت و در پیش دروازه کاخ با سایر خادمان پادشاه خوابید. چون داوود باخبر شد که اوریا به خانه خود نرفته است، او را به حضور خود خواسته گفت: «تو مدّت زیادی از خانه ات دور بودی، پس چرا دیشب پیش زنت به خانه نرفتی؟» اوریا جواب داد: «آیا رواست که صندوق خداوند، مردم اسرائیل و یهودا، سرورم یوآب و سپاه او بیرون در دشت بخوابند و من به خانه خود بروم و با همسرم بخورم و بنوشم و همخواب شوم. به جان شما سوگند که هرگز این کار را نمی کنم.» داوود گفت: «امروز هم همین جا بمان و فردا دوباره به اردوگاه برو.» پس اوریا آن روز هم در اورشلیم ماند. داوود او را برای شام دعوت نمود و او را مست کرد. اوریا آن شب نیز به خانه خود نرفت و با خادمان پادشاه خوابید. فردای آن روز داوود نامه ای به یوآب نوشت و به وسیله اوریا برای او فرستاد. متن نامه به این قرار بود: «اوریا را در صف اول یک جنگ سخت بفرست و خودت عقب نشینی کن و بگذار تا او کشته شود». پس یوآب او را در جایی گماشت که نزدیک به شهر محاصره شده بود، یعنی جایی که بهترین جنگجویان دشمن می جنگیدند. آنگاه دشمنان از شهر بیرون آمدند و با یک حمله، بسیاری از سربازان بنی اسرائیل را به قتل رساندند که اوریا هم از جمله کشته شدگان بود. .. چون زن اوریا شنید که شوهرش کشته شده است، سوگوار شد. وقتی دوران سوگواری به پایان رسید، داوود او را به خانه خود آورد و با او عروسی کرد. آن زن برایش پسری به دنیا آورد، امّا این کار در نظر خداوند ناپسند آمد.)(63)
2. در تورات آمده است که دختران حضرت لوط(ع) به پدرشان شراب دادند و در حال مستی با او همبستر شده و از پدرشان صاحب فرزند گشتند: (و دختر بزرگ به کوچک گفت: «پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که برحسب عادت کل جهان، به ما در آید. بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم، و با او همبستر شویم، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم«. پس در همان شب، پدر خود را شراب نوشانیدند، و دختر بزرگ آمده با پدر خویش همخواب شد، و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد. و واقع شد که روز دیگر، بزرگ به کوچک گفت: «اینک دوش با پدرم همخواب شدم، امشب نیز او را شراب بنوشانیم، و تو بیا و با وی همخواب شو، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم«. آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند، و دختر کوچک همخواب وی شد، و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد. پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند. و آن بزرگ، پسری زاییده، او را موآب نام نهاد، و او تا امروز پدر موآبیان است. و کوچک نیز پسری بزاد، و او را بنعَمّی نام نهاد. وی تا بحال پدر بنیعمون است.)(64)
3. در تورات آمده است که حضرت نوح شراب می نوشد و در حال مستی عریان می شود: (و نوح به فلاحت زمین شروع کرد، و تاکستانی غرس نمود. و شراب نوشیده، مستشد، و در خیمة خود عریان گردید. و حام، پدر کنعان، برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد. )(65)
4. خداوند در تورات به حضرت هوشع(ع) امر می کند تا با زن زناکاری ازدواج کند: (خداوند به هوشع گفت: «برو و زنی زانیه و اولاد زناکار برای خود بگیر زیرا که این زمین از خداوند برگشته، سخت زناکار شدهاند.» پس رفت و جُومَر دختر دبلایم را گرفت و او حامله شده، پسری برایش زایید. )(66)
5. تورات می گوید حضرت یفتاح(ع) زنازاده بوده است: (و یفْتاح جِلْعادی مردی زورآور، شجاع، و پسر فاحشهای بود؛ و جِلْعاد یفْتاح را تولید نمود).(67)
6. تورات به حضرت نوح(ع) نسبت دروغ می دهد: (آنگاه نبی پیر بیت ئیل به او گفت: «من نیز مانند تو نبی هستم و فرشته از طرف خداوند به من گفت که تو را با خود به خانه ببرم و از تو پذیرایی کنم.» امّا نبی پیر دروغ می گفت. )(68)
7. تورات حضرت سلیمان(ع) را شرور معرفی کرده که برای بت ها بتکده می سازد: (و سلیمان در نظر خداوند شرارت ورزیده، مثل پدر خود داود، خداوند را پیروی کامل ننمود. آنگاه سلیمان در کوهی که روبروی اورشلیم است مکانی بلند به جهت کَمُوش که رِجْسِ موآبیان است، و به جهت مُولَک، رِجْسِ بنیعمون بنا کرد).(69)
8. تورات می گوید حضرت هارون(ع) مردم را به بت پرستی تشویق می کند: (و چون قوم دیدند که موسی در فرود آمدن از کوه تأخیر نمود، قوم نزد هارون جمع شده، وی را گفتند: «برخیز و برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند، زیرا این مرد، موسی، که ما را از زمین مصر بیرون آورد، نمیدانیم او را چه شده است«. هارون بدیشان گفت: «گوشوارههای طلا را که در گوش زنان و پسران و دختران شماست، بیرون کرده، نزد من بیاورید». پس تمامی قومْ گوشوارههای زرین را که در گوشهای ایشان بود بیرون کرده، نزد هارون آوردند. و آنها را از دست ایشان گرفته، آن را با قلم نقش کرد، و از آن گوسالة ریخته شده ساخت، و ایشان گفتند: «ای اسرائیل این خدایان تو میباشند، که تو را از زمین مصر بیرون آوردند». و چون هارون این را بدید، مذبحی پیش آن بنا کرد و هارون ندا درداده، گفت: «فردا عید یهوه میباشد». و بامدادان برخاسته، قربانیهای سوختنی گذرانیدند، و هدایای سلامتی آوردند، و قوم برای خوردن و نوشیدن نشستند، و بجهت لعب برپا شدند.)(70)
9. حضرت موسی(ع) دستور می دهد تا گروهی از زنان و کودکان اسیر، بی رحمانه کشته شوند: (و بنیاسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند، و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همة املاک ایشان را غارت کردند. و تمامی شهرها و مساکن و قلعههای ایشان را به آتش سوزانیدند. و تمامی غنیمت و جمیع غارت را از انسان و بهایم گرفتند. و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسی و العازار کاهن و جماعت بنیاسرائیل در لشکرگاه در عَرَبات موآب، که نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند. و موسی و العازار کاهن و تمامی سروران جماعت بیرون از لشکرگاه به استقبال ایشان آمدند. و موسی بر رؤسای لشکر یعنی سرداران هزارهها و سرداران صدْها که از خدمت جنگ باز آمده بودند، غضبناک شد. و موسی به ایشان گفت: « آیا همة زنان را زنده نگاه داشتید؟ اینک اینانند که برحسب مشورت بلعام، بنیاسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوند خیانت ورزیدند و در جماعت خداوند وبا عارض شد. پس الآن هر ذکوری از اطفال را بکشید، و هر زنی را که مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد، بکشید. و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته، و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید).(71)
10. تورات می گوید حضرت موسی(ع) برای خداوند تکلیف تعیین می کند و با درشتی با او سخن می گوید: (پس موسی به حضور خداوند برگشت و گفت: «آه، این قوم گناهی عظیم کرده، و خدایان طلا برای خویشتن ساختهاند. الآن هرگاه گناه ایشان را میآمرزی و اگرنه مرا از دفترت که نوشتهای، محو ساز.»)(72)
11. خداوند تا صبحدم با یعقوب کشتی می گیرد و برای رهایی از دست یعقوب به او پاداشی می دهد: (و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی میگرفت. و چون او دید که بر وی غلبه نمییابد، کف ران یعقوب را لمس کرد، و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد. پس گفت: «مرا رها کن زیرا که فجر میشکافد.» گفت: «تا مرا برکت ندهی، تو را رها نکنم« به وی گفت: «نام تو چیست؟» گفت: «یعقوب« گفت: «از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل، زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی« و یعقوب از او سؤال کرده، گفت: «مرا از نام خود آگاه ساز.» گفت: «چرا اسم مرا میپرسی؟» و او را در آنجا برکت داد. و یعقوب آن مکان را «فِنیئیل» نامیده، (گفت:) «زیرا خدا را روبرو دیدم و جانم رستگار شد.»)(73)
12. گاهی اوقات پیامبران الهی مامور به اوامر نامعقولی می شود: (تو (حزقیال) باید با مدفوع خشک انسان آتش بیافروزی و نان خود را بر روی آن بپزی و آن را در جایی بخور که همه ببینند. خداوند فرمود: «بدین سان قوم اسرائیل در میان اقوامی که پراکنده اش کرده ام، نان ناپاک خواهد خورد.» امّا من گفتم: «ای خداوند متعال، من هرگز خود را آلوده نکرده ام. از کودکی تاکنون من گوشت حیوانی را که مرده باشد یا به وسیله حیوانات وحشی کشته شده باشد، نخورده ام. من هرگز غذایی را که ناپاک شمرده می شد، نخورده ام.» آنگاه خداوند به من فرمود: پس من اجازه می دهم که برای پختن نان، به جای مدفوع انسان از سرگین گاو استفاده کنی).(74)
13. همچنین در جای دیگر چنین نقل شده: (خداوند به واسطه اشعیا ابن آموص تکلّم نموده، گفت: «برو و پلاس را از کمر خود بگشا و نعلین را از پای خود بیرون کن.» و او چنین کرده، عریان و پا برهنه راه میرفت.)(75)
14. علاوه بر این در جای دیگر، از زبان حضرت ارمیا(ع) نقل شده است که: (خداوند به من چنین گفت: «بندها و یوغ ها برای خود بساز و آنها را بر گردن خود بگذار».)(76)
تنها لازم است انسان لحظاتی را به فکر فرو رود. براستی اگر پیامبران الهی از دید یهود اینگونه اند، مردمان عادی و پیروانشان چگونه خواهند بود؟! این در حالی است که قرآن پیامبران الهی را بهترین و پاکترین انسان ها معرفی می کند. کافیست کمی با قرآن مانوس باشیم تا تفاوت را احساس کنیم.
ادامه مطلب...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد